نمی دونم از کجاش بگم.... بغض تو گلوم حتی به اشک تبدیل نمیشه.... اون زن یک شیطانه. یک شیطان که مادره.... همسره... اما به شوهرم ابراز علاقه کرده..... امروز از وقتی فهمیدم دارم دیوونه میشم...
من یک زنم ...یک زن قوی که همه چیز دارم ...عشق... محبت... سرسختی...احساسات... غم... ترس....شادی.... نشاط...ناامیدی ...زن بودن ساده نیست...مادر بودن داستان نیست... من خودم می خوام داستان خودم رو بنویسم ...پس قوی می مونم و ادامه میدم 😇
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
تو روخدا اگه می خواین بیاین بگین دروغه و.... با احترام تاپیک رو ترک کنین.... کفاف بحث کردن رو ندارم..... به هیچکی هم نمی تونم درد دلمو بگم.... تو روخدا مرحم باشین نه نمک
داستانش یکم پیچیده س... شاید قابل باور بعضی نباشه
من یک زنم ...یک زن قوی که همه چیز دارم ...عشق... محبت... سرسختی...احساسات... غم... ترس....شادی.... نشاط...ناامیدی ...زن بودن ساده نیست...مادر بودن داستان نیست... من خودم می خوام داستان خودم رو بنویسم ...پس قوی می مونم و ادامه میدم 😇