بچه ها من چند وقت پیش یه خواستگار برام اومد و من به دختر عمم گفتم خیلی دوستش دارم و باهاش ازدواج میکنم خواستگارم هم از طریق آشنایی دوری که با عمم داشت بهشون گفته بود منو خیلی میخواد و عشقمون دو طرفس و حتما ازدواج میکنیم .دختر عمم رفته بود همه جا گفته بود که من نامزدی و عقد موقت کردم . نمیدونم این حرفارو از کجاش دراورده بود . فقط و فقط یه خواستگار بود که اومد جواب نه شنید بعد یکم تهدید کرد و رفتتت. تمااااام . حالا یکی از فامیلای نزدیک پدرم هر وقت میرم خونشون شروع میکنه به تیکه انداختن . مثلا به دخترش میگه اون مطلقه هه رو یادته بعد یه حرف الکی میگه . خیلی زشته که بجای گفتن اسم اون آدم میگه اون مطلقه هه . یا مثلا میگه فلانی رو نخواستن یا میگه یه نفر نامزد کرد انقد دختره فلان بود طلاقش دادن . شاید صد بار واژه مطلقه رو از دهنش شنیدم .تو این چند وقت هیچ وقت نشده برم خونشون و زر نزنه . به مامانم گفتم که توضیح بده ما هیچ کاری با هم نداشتیم و فقط خواستگاری بووود .منم حوصلهد ندارم توضیح بدم که ما اصلا رابطه ای نداشتم . یه جورایی انگار خودمو کوچیک میکنم که توضیح بدم . وسط تعارف و قربونت برم تیکه میندازه و من اون لحظه دلم میخواد خفش کنم یعنی خووون جلوی چشمامو میگیره اما هیچی نمیگم . همش میگه واااای دخترم خوشگله خدا نکنه طلاق بگیره . دقیقا بعد از خواستگار من این حرفا رو میزنه . فقط بگین شما بگین به جای کشتن طرف چیکار میکردین؟