یه بار تو پاساژ با عمم دنبال دکمه بودیم واسه لباس دخترم چون عمم خیاطه بعد رفتیم تو یه خرازی لباس که در آوردم ببینم چی بش میاد خانمه گفت چقدر خوشکله یه دفعه دخترم گفت عمه حانمم دوزیده به عمم اشاره میکرد هی تکرار هم میکرد منظورش این بود عمه خانم دوخته وااای عمم قرمز شده بود از مغازه در اومد نموند تو مغازه
منم غش کرده بودم از خنده احساس میکنم عمم خیلی دوست داشت دخترمو خفه کنه 🤣