پسر عموی منم همسن شما بود و عاشق من ولی چون سنش کم بود و خونه و کار درست حسابی نداشت روش نشد با خانواده من درمیون بذاره فقط به مامان و خواهر خودش گفته بود البته من ۲ سال ازش کوچکتر بودم
اونم دید برامن داره خواستگار میاد یه شب به خودم پیام داد و همه چیزو بهم گفت
منم نمیگم دوستش نداشتم اتفاقا برعکس از بچگی هوامو داشت بعدم که بزرگتر شدم کمتر میدیدمش ولی اسمش که میومد گوشامو تیز میکردم و یه جورایی با بقیه ی پسرای فامیل فرق داشت برام
ولی من جواب منفی بهش دادم و با شوهرم ازدواج کردم