امروز تولد پسرمه من دارم کارها رو میکنم شوهرم هم دلشت تزئینات تولد رو وصل میکرد دوباره برگشته میگه پول اینها رو کی داده برات خریده پسرم چون با من رفتیم خرید چمیدونه گفت مامان گفت من پول اینها رو دادم من هم عصبی شدم گفتم وظیفه ات بوده بدی جز این وظیفه ای نداری اگه فکر میکنی خیلی داری لطف میکنی ما کلا جدا زنوگی کنیم خرج خودمون رو خودمون بدیم بخدا مرد ۳۷ ساله یه کم عقل نداره
دلم میخواد بگم از چشم من که سالهاست افتادی بهت بگم میگی تقصیر خودته بچه این وسط چه انتخابی داشته که نتونستی جذبش کنی که دوست داشته باشه بابا سعی کم آومه دوست داشتنی باشی بخدا حالم رو دیگه به هم میزنه