چقدر بده بخاطر فرار از شرایط خانواده به فکر ازدواج باشی
یعنی تنها راهی که منو از این همه فشار راحت میکنه ازدواجه!
نمیدونم چیکار کنم
من تازه ۲۱ سالمه
دلم میخد زندگی کنم ی زندگی عادی و دور از استرس و تنش مث بقیه
اما مامانم نمیزاره ...
مادری که هرروز صبح ظهر شب دنبال ی جریانی هس تا با من بحث کنه
مادری که من بخاطر افسردگی شدید وقتی رفتم روانشناس گف دلیل اصلی حال بد تو رفتارای نامناسب مامانت با توعه ولی اون حتی حاظر نشد با روانشناس حرف بزنه و اصلا قبول نکرد
من سه سال پشت کنکور نگه داشت چون رشته ای که مورد علاقه اون بود رو نمیوردمم( رشته ای که من ازش متنفررررم)
الن بعد اون همه تنش و استرسی ک ب من وارد کرد ناخوداگاه دستام میلرزه
ریزش شدید مو که حتی حاظر نیس بعد دوسال که دیگه کچل شدم منو ی دکتر ببره و تنها دلیلشم اینه ریزش بعد دوسه سال خودش خوب میشه
سه ساله هرجا رفتم گف فلانی چ رشته ای اورد تو ازش کمتری هرجاااا ک من رفتم بعدش دعوا سر این که تو از اونا کمتری و ابرو منو بردی ...
من از نظر ظاهری قیافه خوبی دارم و تا الن خواستگارای زیادی داشتم ولی دلم میخاس زندگی کنم
یک شب بدون دعوا بخابم
من از عید به ابن ور ۸ کیلو لاغر کردم بدون هیچ رژیم و ورزشی وقتی ب اصرار رفتیم دکتر گف تو تنش عصبی شدید داری و این باعث معده درد عصبی شده و همون شب بعد اون حرفا سر اینکه من گفتم مامان من دوساله مانتو نخریدم ب اندازه ای داد کشید و حرف زد که من تا صبح دوبار استفراغ کردم
ولی هیچ کدوم براش مهم نیس اصلا اینگار من براش مردم و با این وجود داره پشت سر هم همه ی خاستگارای منو رد میکنه
الن یکماهه من هرروزم شده دعوا چون رشته ای ک اون دوست داره رو من خوشم نمیاد
میگه اگه تو نری حسابداری ینی دراینده میشی ی زنی که دسش جلو شوهرش درازه
من متنفرم از حسابداری اصلا علاقه ای ب این رشته ندارم موندم چیکار کنم