من خودم نوجوون که بودم هرشب اخر شبا آشپزخونه رو دسته گل میکردم جارو..ظرفا و همه جارو بعد دمپاییارو به سمت داخل محترمانه میذاشتم برا مامانم که صب خوشحال بشه❤ هر روز که مدرسه میرفتم حتما باید قبلش مامانمو بوس میکردم حتما ها هرجا بود پیداش میکردم بوسش میکردمو میرفتم...بابام از سر کار میومد من بدوبدو براش آب خنک میبردم...جوراباشو میشستم...وقتی برف میومد و خیلی شدید بود بیل و از دست بابا مامانم میگرفتم و نمیذاشتم تنهایی برفارو بروبن...موقع کنکور با اینکه خیلی بچه درسخون بودمهر وقت میدیدم مامانم کار سنگین انجام میده بدو بدو میرفتم ازش میگرفتم خودم انجام میدادم...نگین حتما اونا خیلی خوب بودن...نه اونام داد میزدن ..کتک میزدن...ولی از نظرم احترام به پدرومادر خیلی اهمیت داره خداروشکر که دید من از بچگی اینجوری بود😍😍😍
راستی نمازم من بهش یاد دادم و این باعث شد خودم تا حد ممکن دیگه سر وقت نمازمو بخونم چون اون همیشه سر ...
عزیزم ایشالا پاداش تمام کارای خوبت رو بگیری 😍😍😍😍😍
یک نفر باشد .....که وقتی نگاهش میکنی.... نه این که غصه هایت یادت برود.... نه .......ولی یادت بیاورد.... دلیل بزرگتری برای خوشحال شدن داری .....و تو پسرم...... بزرگ ترین دلیلی عزیزترینم ❤❤❤
من همیشه به مامانم کمک میکنم،۱۳ سالم بود که برادر کوچکم دنیا اود از اون موقع شروع کردم غذا پختن جارو کردن،لباس شویی مون هم اون موقع خراب بود لباسارو مبشستم دلم نمیاد کار کنه خسته بشه دیگه شده بودم زبان زد فامیل الانم هر موقع که کاری بشه هرکاری ازدستم بربیاد انجام میدم
ای وای از اون روز که سنگم طلا شه..... کسی چه می داندشاید همین لحظه زنی برای مرد سیاستمدارش می رقصد،یا پیانو می زندو آواز می خواندوجلوی جنگ جهانی بعدی را می گیرد.کسی چه می داند،شاید تنها شرط معشوقه ی هیتلربه خاک وخون کشیدن دنیا بود کسی سر از کار زن ها در نمی آورد،با سکوتشان شعر می خوانند،با لبهایشان قطعنامه صادر می کنندباموهایشان جنگ می طلبند , باچشم هایشان صلح! کسی چه می داندشاید آخرین بازمانده ی دنیا زنی باشدکه با شیطان تانگو می رقصد ...💙💙#سیاوش_شمشیری