گفتوگوی حضرت زینب با عبیدالله بن زیاد
عبیدالله بن زیاد ستایش خدا را که شما خانواده را رسوا ساخت و کشت و نشان داد که آنچه میگفتید دروغی بیش نبود.
زینب ستایش خدا را که ما را به واسطه پیامبر خود (که از خاندان ماست) گرامی داشت و از پلیدی پاک گردانید. جز فاسق رسوا نمیشود و جز بدکار، دروغ نمیگوید، و بد کار ما نیستیم بلکه دیگرانند (یعنی تو و پیروانت هستید) و ستایش مخصوص خداست
«دیدی خدا با خاندانت چه کرد؟
جز زیبایی ندیدم! آنان کسانی بودند که خدا مقدّر ساخته بود کشته شوند و آنان نیز اطاعت کرده و به سوی آرامگاه خود شتافتند و بهزودی خداوند تو و آنان را (در روز رستاخیز) با هم روبهرو میکند و آنان از تو، به درگاه خدا شکایت و دادخواهی خواهند کرد، اینک بنگر که آن روز چه کسی پیروز خواهد شد، مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه!
خدا دلم را با کشتهشدن برادر نافرمانت حسین و خاندان و لشکر سرکش او شفا داد.
به خدا قسم بزرگ ما را کشتی، نهال مرا قطع کردی و ریشه مرا در آوردی، اگر این کار مایه شفای توست، همانا شفا یافتهای
ابن زیاد با حالت خشم و استهزا: این هم مثل پدرش علی سخنپرداز است؛ به جان خودم پدرت نیز شاعر بود و سخن به سجع میگفت.
«زن را با سجعگویی چه کار؟» (حالا چه وقت سجع گفتن است؟