دلم واسه اوضاع خودم‌ میسوزه اصلا تو عشق شانس ندارم

منم مثل تو بودم ولی الان بهترم 

همین نداشتن رفت و امدا باعث شده زندگی داداشم نابود شه

به خودم اعتماد به نفس دادم و شدم بیخیال دنیا

سعی کن ب زیباییت خیلی برسی خیلیییییی تنها راه همینه اونوقت یکی میاد سر راهت ک واقعا میخوادت

کی از عشق شانس اورد ک تو دومیش باشی هممون ب ی نحوی درگیریم متاسفانه

دقیقا شرایط منم مثل تو بود عزیزم 

میفهمم کاملا چی میگی 

نه دوستی نه آشنایی منم دقیقا مجبور بودم با غریبه ها ارتباط بگیرم که اونم به قول تو یا به خاطر رابطه بود چون خیلی خوشگل و خوش هیکلم یا سرکاری فقط مخض سرگرمی! 

تازه اگرم یه خواستگار خوب پیدا میشد تا از وضع خانواده م با خبر میشد میرفت 

اگر میخوای خدا بهت کمک کنه حرف خدارو گوش کن و زیر رابطه های اینجوری رو خط بکش اگر برای انسان ضرر نداشت حرام نمی شد الانم شما عجله میکنی سهم شما هم کنار گذاشته شده بالاخره که یه روز ازدواج میکنی می فهمی چرا این روزا رو الکی غصه خوردی چقدر بعد ها حسرت میخوری خدانکرده

اسی عکس نمیذاری آخه تو یکی از تاپیکات گفتی با دوست پسرت کاتی و یکی دیگه افتاده دنبالت کنجکاو قیافت شدم😎😎😎

نه متاهل

تو خودتو دست کم گرفتی واسه همین رفتی سراغ یه پسر کمتر از خودت یکم غرور هم چیز خوبیه ها من جای تو بودم وقتی میفهمیدم از من کمتره محل سگ هم بهش نمیدادم البته من هیچ وقت دوست پسر نداشتم شایدم به خاطر غرورم بوده ولی خودمو دست کم نگرفتم آخر سر هم همونطور برام درست شد یادمه بعد از اینکه از همسر اولم جدا شدم مامانم اصرار داشت شرایط هر خواستگار دست پایین و قبول کنم تا مثل بقیه دخترای فامیل ازدواج کنم منم پامو کردم توی یک کفش به مامانم گفتم یا باید یه دکتر بیاد خواستگاریم یا اصلا ازدواج نمیکنم مامانم بهم میخندید میگفت یه کشاورزم نمیاد با این شرایط اونوقت دکتر میخوای منم میگفتم پس ازدواج نمیکنم من یکسال عقد بودم جدا شدم بالاخره بعد 6 سال که از جداییم میگذشت با یه آقا که فقط سه ماه عقد بوده و از خانومش جدا شده و دکتر هم بود ازدواج کردم الان واقعا خوشبختم و یه دختر ناز دارم