یه مدت بود تویه خونمون جن اومده بود !! من تا نصف شب بیدارم برعکس بقیه خونوادم یه شب داشتم رمان میخوندم حس کردم ی نفر اومد تویه اتاقم ولی چیزی نبود با خودم گفتم خیالاتی شدم اهمیتی ندادم یه بار دیگه هم همینطور شد ولی باز اهمیت ندادم محو گوشیم شده بودم که صدا پا شنیدم صداش طوری بود که انگار میخواد من صدا پاشو نشنوم ولی موفق نشد!!! خلاصه با ترس و لرز اهمیت ندادم همش تلقین میکردم چیزی نیست خیالات خودمه ولی بهتر نشد هیچ بدترم شد
بازم صدای پا شنیدم و همراه با صدای نفس کشیدن
دیگه داشتم خرابکاری میکردم رویه جایه خودم
گوشی رو گذاشتم کنار با ترس دورو بر خومو مدام چک میکردم تااااااا خوابیدم