خدا می گوید هر آنکس را که بیشتر از من دوست داری، او را از تو میگیرم... و می افزاید نگو بدون آن نمی توانم زندگی کنم تو را بدون آن هم زنده نگه می دارم و فصل عوض می شود شاخه های درختانی که سایه می افکند، خشک می شود... صبر لبریز می شود حتی یار را که جون و دل حساب میکردی یک روز غریبه می شود دشمن بر می خیزد و دوستت می شود یه همچین دنیای غریبی ست هر آن چیزی را که میگویی، نمیشود اتفاق می افتد !میگی نمیفتم، میفتی (سقوط میکنی، شکست میخوری) میگی غافلگیر نمیشم، غافلگیر میشوی (متعجب میشوی) عجیب ترینش هم این است که میگی مردم ولی باز هم زنده می مانی...!!!!