هر وقت احساس کردم چیزی را از دست میدم ،از دست دادم ! هر وقت احساس عذاب وجدان کردم نسبت به خنده هام ،بعدش گریستم ! هر وقت از این احساسات کردم که تو این تاپیک استارتر نوشته ،دقیقا همین اتفاقات برام افتاد...
ولی خدا را جور دیگر دیدم .اینکه حق الناس براش مهم تره از حق خودشه.شروع کردم به دیگران بدون چشم داشت محبت کردن .لذت بردن از تک تک لحظات زندگیم...من نفسم از جای گرم نمیاد.تو تاپیک تجربیات گرانقدرم نوشتم.مشکلات زیاد داشتم.ولی فهمیدم که هر چی غم را هم بزنی بدتره.پا شدم و شادی و عشق را ساختم.عاشق شدم و رابطه را با انعطاف ادامه دادم و ازدواج کردم .. الان هر لحظه ای تو زندگیم باشم از ته دلم میخندم بدون اینکه نگران فردام باشم و البته به همه خوبی میکنم و در اندازه ی توانم کمک میکنم.زندگیم رو به رشد و پیشرفته.الان بیشتر حس میکنم خدا دوستم داره.ما نیومدیم به دنیا که لذت نبریم ! اومدیم خوب باشیم و لذت ببریم و دوست داشته باشیم ...