ریشه پسردوستی من برمیگرده به سونوی اشتباه بارداری اولم
که گفتن پسره باهاش خوگرفته بودم پسرم صداش میزدم باهاش زندگی کردم بعدش شددختر،ازاون موقع به بعدشدبرام یه آرزو
ولی همیشه بابت داشتن دخترمم خداروشکرکردم،حالامیلینم چقدخوبه بچه اولم دخترشده مونسمه همدممه،ازالان کمکم میکنه
دومیمم صرفابه این خاطرپسرمیخواستم که جنسم جورشه هیچ وقت به سه تافک نمیکردم هیچ وقت
میدونم چی میگی ولی باورکن من تواین چندماه انقدناشکری کردم انقدگریه کردم وپسرپسرکردم ذره ای روشوهرم تاثیرنذاشته،همه مثل هم نیستن
خیلی دوسش داره لحظه شماری میکنه واسه دیدنش
گفتم توپستای قبلیم میگه دخترامومیذارم روچشام و...
ولی دارم فک میکنم اگه شوهرمم مثل من فک میکردقضیه خیلی غیرقابل تحمل ترازالان میشدمن بااین روحیه ضعیفم حتمامیشکستم بیشترازایناغصه میخوردم که شوهرمم دلش پسرمیخواد
تلقینی که میگی رومن قبول دارم،وقتی گفتن پسره(همون سونوی اشتباه)دیدم خونواده شوهرم خیلی ذوق دارن خوشحال بودن ماورشوهرم زودی رنگ زداسم براش پیشنهاددادحتی جاریم،ناخوداگاه به منم تلقین شدپسردوست داشته باشم
یادمه اون موقع هم شوهرم گفت فرقی نمیکنه سالم باشه😅
ببخشیدطولانی شد