خیلی حواسم هست دل کسی رو نشکنم یا حرف بدی نزنم ولی ی وقت ناخواسته از دهنم در میره چند روز پیش خونه مادر شوهرم به خواهر شوهرم که بچه اولش رو تو ی ماه نه از دست داد ه داشتیم از سختی های بچه داری می گفتیم ی دفعه رو به شوهرش گفتم آره هنوز پدر نشدین ببینین چقد سخته این چند روز همش با خودم می گم نکنه به دل گرفته یا حرف بدی زدم نمی دونم
اتفاقا اون پدر شده و از دست داده نوع بدترین سختی رو چشیده ....
لایک نفرمایید دوستان به غیر از استارتر عزیز و کاربر محترمی که ریپلای کردم لااقل بفهمم پستم رو خوانده اید عزیزان .زندگیِ فعلیِ من و شما در برابر زندگیِ بَعدی،بسیار کوتاه،بسیار فرعی وبسیار ریز و گذراست.همچون جرقه ای است که از آتش اجاقی بپرد و گم شود.برای آنکه در زندگیِ بَعدی تا ابد و برای همیشه در آسایش و شادی باشیم ، کافیست همین یک لحظه ی گذرای عمر این جرقه را خوب بمانیم...
مثلا قبلش با شوهرت هماهنگ كن و توي ي جمعي ك هستن بگو خدا قهرش نگيره اما من نميدونم چرا پشيمونم از بارداريم دلم ميخواست لحظه هاي دونفره ي يا مسافرتا و اين چيزامون بيشتر بود ايكاش ميذاشتيم برا چندسال ديگه