خانوما من13 سالگی ازدواج کردم ولی مشکل واژینیسموس داشتم به خاطر همین منو کتک میزد منم تا پای طلاق پیش رفتم اما بعد شش ماه آشتی کردیم بعد ازاون تا 2سال نزاشت پیش خونوادم برم وببینمشون تا وقت حامله شدنم موقع آشتی کردنم یک دست نوشته مبنی به حق تحصیل وکار مسکن ازش گرفتم اما الان که میخوام برم دانشگاه بااینکه ثبت نام کردم میگه نمیخوام بری از دیشب فقط دارم گریه میکنم حرفش اینه من هرچی از مال واکوالم بخوای به نامت میکنم تو فقط بشین تو خونه به منو وبچه برسه تازه میگه از دوست داشتن زیاده که این حرفارو بهت میزنم خانوما بحث دانشگاه نیس بحث عقده هایی هس که تو این 5 سال بهم داده تنها خوبیش تو خرج ومخارج مثل لباس و خورد وخوراک به هیچ عنوان کم نمیزاره هر ماه یه دست لباس حتی چادرملو عوض میکنه خرج شکمم از شیر مرغ گرفته تا جون آدمیزاد دکتر و آرایشگاه محیاس واسم امانمیزاره زیاد باخانوادم رفت آمد کنم هرجا برم باید براش موزه مو تعریف کنم کی چی گفت حق باشگاه رفتن یا کلاسی جایی رفتن ندارم اجازه نصب تل رام واینستا ندارم تنها جایی نباید برم اینم بگم البته همه میگن من خوشکلم و از شوهرم خیلیییی سرم حتی ازدواج ما اینطوری بود من ازتوی کوچه رد میشدم با یک نگاه ازم خوشش اومده به هر قیمتی خانواده من که انقدر مخالف ازدواجم بودن رو راضی کرد به ازدواج ما برا همین فکر میکنه تمام مردا به من چشم دارن برا همین اجازه نمیده نه آرایش کنم نه ناخن بلند کنم نه مانتو کوتاه ورنگ روشن بپوشم حتی با وجود چادر با دوستام قطع رابطم کرده... یک کلمه اگه من بشینم تو خونه هرسال یه بچه بیارم برام همه کار میکنه اما اگه خلافش حرف بزنم دیگه واویلااا تازه خیلیم بددهن هستش تازه یک ساعت پیش که دعوا میکردیم تهدید به طلاقش کردم اونم گفت اگه طلاق بگیری روزگارت سیاه میکنم منظورش اینه میره یه زن دیگه میگیره منم طلاق میده الان من چه کار کنم عین همیشه جلوش کوتاه بیام