2726

خانوما من13 سالگی ازدواج کردم ولی مشکل واژینیسموس داشتم به خاطر همین منو کتک میزد منم تا پای طلاق پیش رفتم اما بعد شش ماه آشتی کردیم بعد ازاون تا 2سال نزاشت پیش خونوادم برم وببینمشون تا وقت حامله شدنم موقع آشتی کردنم یک دست نوشته مبنی به حق تحصیل وکار مسکن ازش گرفتم اما الان که میخوام برم دانشگاه بااینکه ثبت نام کردم میگه نمیخوام بری از دیشب فقط دارم گریه میکنم حرفش اینه من هرچی از مال واکوالم بخوای به نامت میکنم تو فقط بشین تو خونه به منو وبچه برسه تازه میگه از دوست داشتن زیاده که این حرفارو بهت میزنم خانوما بحث دانشگاه نیس بحث عقده هایی هس که تو این 5 سال بهم داده تنها خوبیش تو خرج ومخارج مثل لباس و خورد وخوراک به هیچ عنوان کم نمیزاره هر ماه یه دست لباس حتی چادرملو عوض میکنه خرج شکمم از شیر مرغ گرفته تا جون آدمیزاد دکتر و آرایشگاه محیاس واسم امانمیزاره زیاد باخانوادم رفت آمد کنم هرجا برم باید براش موزه مو تعریف کنم کی چی گفت حق باشگاه رفتن یا کلاسی جایی رفتن ندارم اجازه نصب تل رام واینستا ندارم تنها جایی نباید برم اینم بگم البته همه میگن من خوشکلم و از شوهرم خیلیییی سرم حتی ازدواج ما اینطوری بود من ازتوی کوچه رد میشدم با یک نگاه ازم خوشش اومده به هر قیمتی خانواده من که انقدر مخالف ازدواجم بودن رو راضی کرد به ازدواج ما برا همین فکر میکنه تمام مردا به من چشم دارن برا همین اجازه نمیده نه آرایش کنم نه ناخن بلند کنم نه مانتو کوتاه ورنگ روشن بپوشم حتی با وجود چادر با دوستام قطع رابطم کرده... یک کلمه اگه من بشینم تو خونه هرسال یه بچه بیارم برام همه کار میکنه اما اگه خلافش حرف بزنم دیگه واویلااا تازه خیلیم بددهن هستش تازه یک ساعت پیش که دعوا میکردیم تهدید به طلاقش کردم اونم گفت اگه طلاق بگیری روزگارت سیاه میکنم منظورش اینه میره یه زن دیگه میگیره منم طلاق میده الان من چه کار کنم عین همیشه جلوش کوتاه بیام

عزیزم واژینیسنوست چطوری حل شد؟؟؟میشه بگی؟؟اخه منم دارم

میشکنم در خود..و تو حتی نمی آیی خرده های مرا جمع کنی..من تو را فریاد میکشم و تو سکوت را میپسندی...در میان همهمه ی این روزها ،چونان حشره ای کوچک اسیر باتلاق غم ها شده ام و مرا یارای بیرون کشیدنم نیست...این روزها ،ثانیه هایم چونان مردابی ست ک زندگی را یادش رفته است..دلم یک زندگی عمیق میخواهد نه زنده بودن محض..این روزها هرکسی جز تو مرا خوشحال می کند و من فراموش میکنم که دردی عظیم در خانه ی دلم آشیان کرده..و فراموش میکنم ک من یک زن هستم و تو خواهان زنانگی...درست زمانی که میدانم تو درمیان مردانگی های روزگار نامردترین مردانی....

ترجیح میدم پول نداشته باشم ولی این ازادیایی که گفتی رو داشته باشم

لحظه به لحظه ی زندگی من،با غم رفتن توعه لعنتی سپری شد😔💔#Aخدایا به بزرگیت قسم،لطفا نزار حسرت نوازش دوباره ی موهای عشقم بمونه رو دلم☹❤

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728

حالا كه ازدواج كردى ديگه كوتاه بيا

بهتر بود قبل ازدواج به كارات برسى

خدايا به من كمك كن حالا كه دستم رو گرفتى، من در مسير شرافت و انسانيت گام بردارم، مسئوليت سختى به من سپردى به من كمك كن دستگير بنده هات باشم ❤️

منم شوهرم وضعش عالیه ولی من هم کار میکنم هم درس میخونم ..اون پول شوهرمه و من آدم مستقل و جداییم با اهداف جدا ..من واقعا این حرفو درک نمیکنم که بشین خونه من بهت پول میدم نرو ...نفس کار علطه وقتی خود آدم نمیخواد ..

وای شوهرت مث پدرشوهرمه پدر مادرشوهرمو درآورده تازه بهش خسیس بودنم اضافه کن

آرزو دارم سال ۱۴۰۲تو خونه مستقل خودم باشم تا از این جنگ اعصاب خلاص شم اگه دوست داشتین واسه رسیدن به آرزوم برام دعا کنید 🌺

پولی خوبی که  برای تفریح استفاده بشه البته عقیده من

_چرا همیشه به چشمام میگی لعنتی                                      _"نمیدونم عزیزم .......چشمات غرقم میکن.....وقتی تو تیله های زلال چشمات خیره میشم .....یهو به خودم میام میبینم یادم رفته نفس بکشم....چشمات شفافه ....برق میزنه .....خودم تو مردمکش میبینم.....صادقه .....انگار باهام حرف میزنه .....نمیدونم سونیا.....ولی قطعا چشم هات لعنتی ...."                                                                                 بله عکس خودم
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730