تو تاپيكاي قبليم بود رفته پيش دوستاي مجردش اين چند شبو بعد من با مادرم رفتيم تو دسته اونم بود دوستش صداش زد داداش خانمت منو ديد با ماشين گاز داد رفتن خوبه مامانم نديد بعد ٢شبه پيش اوناس خونه نيومده اصلا زنگ و اينام جلو اونا نميزنه منم بزنم با بله خير جواب ميده منم اخر شب داشتم گريه ميكردم اس زدم خدا لعنت كنه هركيرو كه داره اينجوري حواستو از من پرت ميكنه زنگ زد عصبانيييي چته من نميتونم ٢شب واس خودم باشم ديد گريه ميكنم گفت چي شده گفتم بابا دلم تنگ شده بيا خونه گفت قربونت برم نميشه بزار بهم خوش بگذره گفتم من چي گفت اي بابا باز شروع كردي گوشيرو قطع كرد زنگ زدم گفتم حالم بده حرف بزن گفتم جلو دوستات چرا عوض ميشي گفت بابا مسخره ميكنن ادمو ميگن زن ذليل گفتم حرف اونا مهم تر از دل منه داري ميكونيش گفت واي بس كن بيام خونه از دلت در ميارم منم كلي غر زدم گفت اصلا لياقت نداري تو برو بابا قطع كرد ديگع جوابمو نداد هرچي زنگ زدم قطع كرد منم تا صبح اصلا حالم خوب نبود صبح زنگ زدم تا ور داشت ديدم داره ميخنده با دوستاش گفتم عه داره خوش ميگذره گفت اي بابا بس كن اه قطع كرد
چرا پيش دوستاشون عوض ميشن ؟ بهش اس دادن گفتم شرايطط زندگيت ٢شبه عوض شده عوض شدي از بس جوگيري جواب نداد
منم ديگ هيچي نگفتم نميگم بلاخره كه مياد خونه .....