بجهها صبر کنین فقط کامل توضیح بدم
امشب با خاهرم دعوامون شد کاری ب این ندارم اهل نماز و روضه و این جیزا نیس ب من ربطی نداره ولی نتونستم بی ادبیش رو تحمل کنم من با مامانم از روضه اومدیم خونه فقط مامانم بهش گفت جرا انقد بد قدم برمیداری خاهرم ب من اخم کرد داد زد همینی ک هست منم گفتم جرع سر منو مامان داد میزنی اومد صداش رو برد بالا هر جی بود کفت منم زنگ زدم ب بابام جریان رو بهش گفتم بخاطر. مامانم جون تازه عز بیمارستان مرخصش کردیم اگه خاهرم بزاره خوب بشه خلاصه ب بابامم ک زنگیدم شروع ب فحاشی کردن کرد ب من تا رسی خونه خیلی ناراحت شدم جریانو ک گفتم با خاهرمم دعوا کردولی اصلا انتظار نداشتم ب من اینو بگه… بجه ها صبر کنین الان میگم ادامهشو