من با ماشين بابام رفتم اونم با ماشين خودش
بعد وايسايم سلام و حال احوالي قرار شد با ماشين اون بريم
ماشينو پارك كردم اومدم سوار ماشينش بشم مث احمق ها هنگ كرده بودم ميخواستم عقب بشينم
چون اولين و اخرين بارم بود تو اون شرايط قرار ميگرفتم ديگه بعد كلي كلنجار رفتن با خودم ب بدبختي جلو نشستم😅