2726

حالم خوب نیس پربازدید کنید دردم یادم بره 😂

من یه آفرودیتم   🌼تو میتوانی ساعت ها بنشینی و پشت سر من حرف بزنی   خیال‌بافی کنی  قضاوت کنی ،به من تهمت بزنی یا حتی فحش بدهی اما بهتر است بدانی درست همان لحظه‌ای که تمام وجودت پر از کینه شده من در بهترین کافه‌ی شهر نشستم و بستنی وانیلی می‌خورم با تزیین توت فرنگی🍨🍧🍦 خوشمزه است   امتحان کن  

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

پر بازدید شی چی بهت میدن؟؟😶

عزیز دل مادر😍بین خودمان بماند،خدا خواست مرا خوشبخت ترین زن جهان کند که تو را آفرید.😘😘😘فرزندم، دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم با تو لذت ببرم...
2728
پر بازدید شی چی بهت میدن؟؟😶

هیچی سرم گرم میشه  

من یه آفرودیتم   🌼تو میتوانی ساعت ها بنشینی و پشت سر من حرف بزنی   خیال‌بافی کنی  قضاوت کنی ،به من تهمت بزنی یا حتی فحش بدهی اما بهتر است بدانی درست همان لحظه‌ای که تمام وجودت پر از کینه شده من در بهترین کافه‌ی شهر نشستم و بستنی وانیلی می‌خورم با تزیین توت فرنگی🍨🍧🍦 خوشمزه است   امتحان کن  
إستوري شوهرم با دوس دخترش +عكس

عکس استوریشو از کجا  بیارم ای خدا😂

من یه آفرودیتم   🌼تو میتوانی ساعت ها بنشینی و پشت سر من حرف بزنی   خیال‌بافی کنی  قضاوت کنی ،به من تهمت بزنی یا حتی فحش بدهی اما بهتر است بدانی درست همان لحظه‌ای که تمام وجودت پر از کینه شده من در بهترین کافه‌ی شهر نشستم و بستنی وانیلی می‌خورم با تزیین توت فرنگی🍨🍧🍦 خوشمزه است   امتحان کن  
مادر شوهرم تف كرد تو صورتم + عكس 😂

عکس از تف؟  

من یه آفرودیتم   🌼تو میتوانی ساعت ها بنشینی و پشت سر من حرف بزنی   خیال‌بافی کنی  قضاوت کنی ،به من تهمت بزنی یا حتی فحش بدهی اما بهتر است بدانی درست همان لحظه‌ای که تمام وجودت پر از کینه شده من در بهترین کافه‌ی شهر نشستم و بستنی وانیلی می‌خورم با تزیین توت فرنگی🍨🍧🍦 خوشمزه است   امتحان کن  
هیچی سرم گرم میشه    

خب برا سرگرمی راهای دیگه ای هم هست

عزیز دل مادر😍بین خودمان بماند،خدا خواست مرا خوشبخت ترین زن جهان کند که تو را آفرید.😘😘😘فرزندم، دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم با تو لذت ببرم...
زیاد پست بذارم پر بازدید شه؟    


به خاطر پست زیاد پر بازدید نمی شه که 😅یه عنوان جذاب منجر به بازدید زیاد کاربرا و در ادامه اون تاپیک پر بازدید می شه ❤️☺️

🏴🏳️💙❤️💚... این جهان کوه است و فعل ما ندا، از نداها سوی ما اید صدا 💙💚❤️ 
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730