سلام.. وای بچه ها انقدر ناراحتم و گریه کردم چشمام داره کور میشه😥😥😥
من دوسال کیش زندگی میکردم اونجا با زن دوست شوهرم خیلی صمیمی بودم و باهم رفت و آمد داشتیم این دوستم چند سال بود که منتظر بچه بود سنش هم تغریبا زیاد بود ۳۷ سالش بود ۱۰ سالی بود که تو اقدام بود خودش تنبلی تخمدان داشت و شوهرش هم اسپرمش ضعیف بود۳ تا سقط هم داشت که تشخیص آخر دکترش این بود که رحمش مشکل داره و نمیتونه جنین توش رشد کنه ۳ مرداد ۹۴ من پسرم سامیارو حامله میشم تو حاملگی آب و هوایه کیش بهم ناسازگار بود و به خاطر تنگی نفس ۷ ماهم که بود میایم تهران(پسرم هم ۸ ماهگی به دنیا میاد) تو مدتی که اومدم تهران همچنان با دوستم تماس داشتم ۲ بار هم اومد تهران دیدمش دوماه بعد از آخرین باری که دیدمش بهم زنگ میزنه و مثه ابر بهار گریه میکنه و میگه بارداره خیلی ناامید بود و استرس داشت که اینم دوباره سقط شه خیلی بهش دلداری میدادم ولی خودمم امید زیادی نداشتم با حرفی که آخرین بار دکتر بهش گفته بود ولی با تمام این چیزا دوستم ۹ ماه بارداریشو پشت سر میزاره و خدا بهش یه پسر میده اسمش هم میزاره باربد😔😔😔
خیلی طولانی شد الان بقیشو پست بعد میگم ۱ دقیقه صبر کنین