دقیقااااا همینجوری بود . یادمه بچم ی ماهه بود زمستونم بود ی تشت اوردم کنار بخاری پاشو بشورم مادرشوهرم برای اولین بار دید شروع کرد گفت این بچه مشکل داره این مریضه فلانه . نمیدونی تا خود صبح گریه میکردممیکنه ی ترسی افتاد ب جونم چندتا دکتر بردم فردا صبحش همشون گفتن کدوم احمقی گفته این بچه مشکل داره این بچه فقط پوستش نازکه ک. ب مرور خوب میشه . واقعا هم ب مرور خوب شد. . دخترم رو صورتشم رگاش پیدا بود