سلام دوستای عزیزم...من ۶ ساله ازدواج کردم و تک دختر هستم و یه دختر ۵ ساله هم دارم...تو این مدت تو شهر خودمون بودیم...الان همسرم به خاطر کارش اصرار داره بریم شهر خودشون...من واقعا نمیدونم چی کار کنم...از یه طرف به مادرم وابسته ام و مادرمم خیلی ناراحته از یه طرف اگه برم نزدیک فامیل شوهر میشم و داستاناشون از طرف دیگه شوهرمم تحت فشار گذاشتتم که دیگه اینجا نمیخوام بمونم....شما بودید چه میکردید؟😓
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
😍😌متاهل وصدالبته متعهد هرآدمی باید یه باباطاهر تو زندگیش داشته باشه ک بهش بگه گل سرخم چرا پژمرده حالی بیا قسمت کنیم دردی ک داری بیا قسمت کنیم بیشش بمن دِه ک تو کوچک دلی طاقت نداری😍😘🤗😇
شما یا باید همینجا بمونی یا بری شهر شوهرت اما نزدیک منظورمان این نیست که بری تو کوچه شون شما اینور شهر اونا اونور شهر بعدشم از اول هر طور برخورد کنی همون عادتشون میشه به نظرم اگه شهرت خوبه همونجا بمون
من یکساله کل فامیل و خانواده م رو ترک کردم بخاطر شوهرم اومدم گرمای اهواز و ماهشهر رو تحمل میکنم....حتی خانواده شوهرم به شدت مخالف بودن که من همراه شوهرم نیام پیششون شیراز بمونم تا شوهرم انتقالی بگیره بیاد ولی خودم مخالفت کردم اولش سخت بود برام ولی الان خیلی خوشحالم که اومدم چون شوهرم بیشتر از قبل دوستم داره میگه هیچ وقت این ازخودگذشتگیت رو فراموش نمیکنم که همراهم اومدی غربت