قبل از هرچیزی بگم اینجا یک سایت عمومی هست. تایپیکهایی زده میشه و هدف اصلی تایپیک های خوب یاددادن سیاست زنانگی، اطلاعات عمومی و یا ترفندهای خانگی و هزار نوع اطلاعات دیگه هست. داستانی هست که مطمئنا شنیدنش خالی از لطف نیست و هرکس دوست داشته باشه و تحمل میتونه چیزهای خوبی ازش یاد بگیره.. پیشاپیش از صبر و تحملتون ، ادبتون، و همراهیتون ممنونم😍😘
یکماهی هست که خاله ی مادرم فوت شده.. سی سالی بود که شوهرش سرایدار یه عمارت بزرگ تو تهران بود و بعدشم بخاطر شرایط خانوادگی مجبور شدن برن یه شهرستان کوچیک که خانواده ی پدری شوهر خاله مادرم اونجا ساکن بودند. این داستان که براتون میگم راجع به زنی به نام حوریه هست که از آشنایان خاله مادرم بوده و بارها راجع بهش باماصحبت کرده بود. البته بعضی جزییات رو به سبب جذاب تر شدن قصه خودم اضافه کردم ولی در کلیت تمامش حقیقی و واقعی هست. چون تعداد صفحات قصه احتمالا خییییلی بالا میره و من مطمئنا نمیتونم همش رو امروز تایپ کنم و تایپش ممکنه حتی چند ماهی طول بکشه بهمین دلیل پیشنهاد میدم به جای خب خب کردن و زودتر بزار استارتر تایپیک رو بزارید جز علاقمندیاتون تا باهم لحظه لحظه ی زندگی حوریه رو زندگی کنیم. این داستان چند فصل هست ولی بهتون قول میدم عاشقش بشید چون اتفاقات جالبی تو قصه نهفته است.. ❤
فصل اول :
رمان بازگشت..... قصه ی طوبی💕