2726
عنوان

من خودم را دوست دارم

| مشاهده متن کامل بحث + 896332 بازدید | 5926 پست
ببین بیتاجون من یک شعاری دارم. همیشه میگم برد برد بازی کنیم. به جای اینکه اون کاری انجام نده، دو ...

سلام بانو آرتمیس عزیز

من همین راه هایی که گفتینو عمل کردم مثلا به شوهرم میگفتم کرایه تاکسیا خیلی زیاد شده و من ماهانه پول زیادی بابت کرایه میدم چه خوب میشد اگر بتونیم این پولو پس انداز کنیم و باهمکاری هم ماشین بخریم! حتی باهاش صحبت کردم یه بانک خوب معرفی کنه بتونیم پولامونو پس انداز کنیم تا بشه بعد از چند ماه یه وامی گرفت و یه ماشین دست و پا کنیم، یا مثلا دائم براش می گفتم رفت و آمدم خیلی سخت شده بعضی راننده تاکسیا مایلن با آدم حرف بزنن و این منو آزار میده، خلاصه توی شرایط مختلف مثلا میگفتم پول پیشم نیست میتونی منو برسونی! یا حتی یه روز مریض بودم براش پیام دادم میتونی بیای دنبالم؟

باز هم همون بهانه ها و شونه خالی کردن از زیر بار این مسئولیت

بانوی عزیز من بدجوری خسته شدم اصلا انگار بار این زندگی همش روی دوش خودمه! خودم میرم خودم میام کل کارهای خونه با خودمه از پولمم خرج خونه می کنم به شوهرمم کمک مالی می کنم حس می کنم خیلی خسته شدم خیلی زیاد ! حس تنهایی می کنم اصلا حس می کنم من شدم مرد! شوهرم حتی دلش نمیسوزه بگه یه بارم من زحمت بردن یا آوردن همسرمو بکشم! دیگه واقعا کلافه شدم از این وضع! میشه لطفا راهنماییم کنین؟


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سلام دوستای گلم من خواننده خاموش این تایپینک بودم الان بخاطرمشکلی که برام پیش اومده میخام ازشما راهنمایی بگیرم

من باخانواده شوهرم تویه ساختمونم وچندروزپیش فامیل های مادرشوهرم ازشهرستان اومده بودن خونشون ومن اون هارو شام دعوت کردم این وسط پدرشوهرم بدون اینکه به من بگه جاریمو که من دوسال بخاطر فوش هایی که بهم داده باهاش قهرم(خانوم باشوهرش دعواش شده زنگ زده به منو خانوادم فوش بدبیراه میگه)

اونارم دعوت کرده که ماروباهم اشتی بده جاریمم گفته من حالم خوب نیس نمیتونم بیام بعد وقتی داشتیم سفررو مینداختیم شام بخوریم مادرشوهرم گفت غذای شیوارو بزار کنار(همون جاریم) منم گفتم نمیزارم دعوت کرده بودین دیگ میخاست بیاد نیومده منم غذا نمیفرستم بعد مادرشوهرم گفت حالا که غذا نمیدی ماهم میریم روکرد به مهمونا گفت پاشین بریم خودش رفت ولی مهمونا نرفتن ولی من از اون روز خیلی ناراحتم ازیه طرف میگم زشت بود جلومهمونا حرفشو زمین بندازم ازیه طرف میگم کی بخاطر من از سرسفره جاریم بلندشده رفته خونش من بهش احترام گذاشتم مهموناشو دعوت کردم خونم اونوقت این خانم برگشته میگه یاغذای فلانی بده یاما میریم الانم بامنو شوهرم قهره ومن واقعا معذبم که تویه ساختمان باشیمو قهربمونیم موندم چیکارکنم لطفا راهنماییم کنین

ببخشید طولانی شد

بنظرشماکارم درست بوده یانه؟

2728

SPY24 یک بسته نرم افزاری موبایل با نصب بسیار آسان است که با نصب آن روی تلفن همراه فرزندانتان به شما این امکان را می دهد تا از راه دور

تماس ها و پیامک ها و مکاتبات با دوستان و مخاطبین

ارتباطات شبکه های اجتماعی همچون تل گرام ، واتس اپ

موقعیت مکانی لحظه ای و مسیر های پیموده شده روزانه

برنامه ها و بازی های مورد استفاده و مدت زمان استفاده از آنها

تحت نظر بگیرید و از دغدغه های فکری و یا آشفتگی های روحی روانی رهایی یابید و با استفاده از قابلیت کنترل از راه دور گوشی تلفن همراه مراقب آن ها باشید تا از آسیب های احتمالی پیشگیری به عمل آورید.

 

سلام به همه تاپیک جامع تربیت فرزند داریم تو نی نی سایت یا یه سایت خوب و کاربردی ممنون میشم معرفی کنی ...


https://www.ninisite.com/discussion/topic/25399/مــادر-کـافــی-باشــیم?page=1

به جای تربیت دیگران ، خودت را تربیت کن 

به نظر شما این درسته؟

مردا بعد یه مدت زندگی یه سری دلخوشیا و کارایی خارج خونواده میخوان

یه سری میرن سمت خونواد قبلیشون مثل پدرمادر و خواهر برادر و شراکت باهاشون و...اینجوری حرص میدن

یه سری هم بحث خیانت و سرو گوش جنبیدن

کلی میگم یعنی حس میکنم مردا دوس دارن همیشه یه کارایی خارج از حیطه زنشون انجام بدن یعنی یه جورایی ذهنشون باید یه جاخای دیگه هم غیر از زن و بچه و کار درگیر بشه 

درسته؟

اینو یه روانشناس گفت

البته منظورم شرایطیه که از نظر مالی دغدغه ندارن و مرد درامد خوبی داره

سلام دوستای گلم من خواننده خاموش این تایپینک بودم الان بخاطرمشکلی که برام پیش اومده میخام ازشما راهن ...




سلام عزیزم



تو موقعیتی که تعریف کردید، شما با جاریتون اختلاف داشتید.. پدر شوهرتون ایشون را دعوت کرده و ایشون هم نیومدند.. مادرشوهرتون از شما خواستند غذای جاریتون را بگذارید کنار..

و شما هم چون دیدید ایشون تمایلی برای آشتی ندارند، قبول نکردید..و ظاهرا رک و مستقیم جلوی جمع نظرتون را گفتید..


اگر جلوی جمع حرفی نمی زدید و بعدا با مادرشوهرتون خصوصی صحبت می کردید بهتر بود


 به نظرم مادرشوهرتون بیشتر به خاطر اینکه به حرفش توجهی نکردید بهش برخورده و از اونجا رفته تا اینکه به خاطر جاریتون قهر کرده باشه..


قطعا شما نمی خواستی مادر شوهرت را برنجونی.. نمی دانم شخصیت مادر شوهرت چطوری است.. اگه باهاش صحبت کنی و بگی قصد توهین به ایشون را نداشتی فایده داره یا نه.. یا اینکه اگه چیزی نگی بعد یه مدت فراموش می کنه.. بستگی به شخصیت مادر شوهرت داره..


ولی اگر واقعا نمی خوای با جاریت آشتی کنی اگه رفتی پیش مادر شوهرت نظرت را بگو ولی از دلش در بیار که قصد رنجوندن ایشون را نداشتی

به نظر شما این درسته؟ مردا بعد یه مدت زندگی یه سری دلخوشیا و کارایی خارج خونواده میخوان یه سری میر ...

من هجده ساله ازدواج کردم.. شوهرم از سه سال پیش که پدرش فوت کرد ، عملا نقش پدرشون را به عهده گرفت.. با اینکه پسر بزرگ خانواده هم نیست..ولی خیلی به خواهر برادرهاش کمک فکری و مالی می کنه..

نمی دانم این مثال تاییدی بر گفته روانشناس شماست یا نه..



” خیلی مواظب پیام هایی که به طرف مقابلتون مخابره می کنید، باشید!!”


هدف ما نباید فقط خوشحال کردن طرف مقابل باشه.. باید مستقیم و غیر مستقیم ، فضایلی همچون، محبت، همکاری ، مشورت، مسئولیت پذیری را به طرف مقابلمون آموزش بدهیم..


هر کاری می کنید یاهر حرفی می زنید ،دقت کنید چه پیامی را به طرف مقابلتون مخابره می کنید..

دیروز شوهرم خواست ناهار آش درست کنم.. دخترم گفت دلمه برگ مو.. من چون به تازگی  برگ مو گرفته بودم و روز قبلش هم آش گذاشته بودم( شوهرم عاشق آش و سوپ است)، تصمیم گرفتم دلمه بگذارم..


اول دو دل بودم که در کنارش آش هم بذارم تا شوهرم را خوشحال کنم.. ولی با خودم فکر کردم با این کار بهش این پیام را می دم که من حاضرم برای شادی هر دوی شما به خودم زحمت زیادی بدهم..


ترجیح دادم این پیام را ندهم.. بلکه اولا به خودم و بعد به همسرم بفهمونم که من حاضر نیستم برای شادی بیشتر دیگران از خودم و وقتم هزینه کنم...


شوهرم دلمه را خورد.. خیلی هم خوشحال بود.. من هم خوشحال که به جای اون یک ساعت وقتی که می خواستم آش بگذارم به کارهای خودم رسیدم...

من هجده ساله ازدواج کردم.. شوهرم از سه سال پیش که پدرش فوت کرد ، عملا نقش پدرشون را به عهد ...



مانترای عزیز میخواستم بپرسم میشه بنظرشما عکس این ماجرا که اون روانشناس گفته هم پیش بیاد؟

یعنی زنی که ده سال در خدمت همسر خونواده همسر و بچه داری بوده و بقول شما ایزوله بوده.....

یهو حس کنه نیاز داره بره سمت خونواده خودش و گذشته اشو یکم زنده کنه؟؟؟؟


شکرت خداجون
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730