خانواده شوهر من مدام سر هر چیزی از کوچک ترین کوچک ترین چیز تا چیزی که حتی روح منم خبر نداره ازش صداش میکنن شوهرمو و راجب من جلسه میذارن...
شوهرم هم مثلا نمیگه به من وقتی میپرسم میگه نه ولی من بارها خودم فهمیدم و اخرین بار هم ماشینشو داداشم دید در خونه مامانش بهش گفتم صدات کردن از گفت نه...گفتم ماشینتو دیدن اونجا....دیگه گفت اره ولی من از تو دفاع کردم.... مثلا یکی از مواردش زنت نمیذاره بوسش کنیم بهونه میاره سرماخوردم یا خسته ام یا صورتم عرق کرده.... ازاین حرفا گرفته تا خدا دادند ... در صورتی که من خیلی بهشون احترام گذاشتم ولی دیگه خسته شدم شما باشین چه کار میکنین؟؟؟