من آذر عروسیمه
همینکه درست حسابی نمیتونیم همدیگه رو ببینیم اذیتم میکنه خونه مامانم شلوغه کوچیکم هست وقتی شوهرم میاد بقیه معذبن اونم نمیاد خونه مادر شوهرمم نمیرم مامانش الزایمر داره پوشکیه شوهرم میگه نیا اذیت میشی
خلاصه که سخت میگذره مگر اینکه من برم کرج خونه خواهرم بمونم که شوهرمم یه شب مرخصی بگیره بمونه پیشم