من باشم با این شرایط چند روز مونده به مهمونی خونمو تمیز میکنم خریدامو کامل میکنم شب قبلش خورشت و سوپ رو نیمه آماده میکنم روز مهمونی کاملشون میکنم و به مادرشوهرم میگم دو ساعت زودتر بیاد بشینه رو مبل که حرف شوهرم زمین نمونه ،برای پذیرایی از همسرم کمک میگیرم، همین
ببين اصلا به مادرت زحمت نده بنداز گردن خودشون .بگو به مادرشوهرت بياد يا مثلا بگو برنج تو خون درست كن و ....مادرتو با ارزش بدون نه اينكه بياد كاراتو بكنه شوهرتم بگه نگو بياد .خودت از شوهرت و مادرش كار بكش نشد يه رفتاري بكن بفهمن خيلي اذيت شدي و ديگه منمون اينجوري قبول نكن