🤣🤣واعی نگو نگونشسته بودیم داشتیم حرف میزدیم بعد یهو گفت صدی صدی برگشتم دیدم شالاپ انداخت تو قابلمه حالا نمیدونم چرا انقدر مسخره سوخت با ابلیمو 😐😐 دیگه بابامم میگفت نمیخرم که نمیخرم 😐😐 منم گفتم به درک حالا شوهرخواهرمم گیرداده بود بیا بریم من برات بخرم گفتم لازم نکرده بابای خودم گدا نشده هرزمان لازم باشه میخره دیگه خودش 🤣🤣 دیگه امروز ظهر رفت دوباره برام گوشی خرید اون یکی ام که تعمیرگاه گفت درست نمیشه قطعاتشو ازم ۱ تومن خرید 😅 فقط دیشب یه شوک بزرگ پیش اومد مامانم ملون خورده بود حساسیت داره گویا بهش حالش بهم خورد بردنش بابا و سامان بیمارستان