منو پسرم بهم وابسته ایم . بیشتر من البته . جوری بود که پیش ۲ هرکاری میکردم بدون من مهد نموند . اما وقتی عادت کرد مهد دیگه کاری بامن نداشت . اما من نمیتونستم جاش بزارم برم خونه . الان به حدی استرس اول مهر گرفتم که یهو ساعت ۵ صبح یا ظهر یا شب یادم بیفته .دیگه تپش قلب و دلشوره میگیرم . نگرانم . اتفاقی براش تو مدرسه نیفته . کسی اذیتش نکنه . درسش سنگین نباشه براش . کسی باهاش بد نشه . همه اینها شده کابوس برام . ساعت۵و نیم صبح اومدم برم آب بخورم . یادم افتاد .خواب از سرم پرید . کسی تجربه داشته دوستای من ؟
پیش دبستانی بهتره . محیطش کوچیکتره . ولی مدرسه .. واقعا چکارکنیم
من سر دخترم اینقدر نگران نبودم که سر پسرم هستم،فکر کنم به خاطر اینه زیادی وابسته منه.ولی اولش فکر کنم سخت باشه کم کم عادت میکنیم.دوستم میگفت هفته اول که دخترش رفته بوده مدرسه تا یه هفته گریه میکرده ،دخترش نه ها،خود دوستم،بعد عادی شده براش
منم!!!! اما پسر من ٢ سالشه و ميره مدرسه نخبگان دو سال و ٤ ماه از دو هفته ديگه ... اما ميدون ...
2سالشون
مدرسه نخبگان چی هست
السلام علیک یاابا عبدالله حسین علیه السلام زنده جاویدی است که هر سال، دوباره شهید میشود و همگان را به یاری جبهه حق زمان خود، دعوت میکند …… دکتر علی شریعتی
سلام تازه اول راهی گل دختر ...دختر اول من این ترم آخر دانشگاهشه ...دومی همه متوسطه اول ....ولی هنوز که از خونه می رن بیرون دلشوره می گیرم ...شب موقع خواب هزار فکر ناجور می آد سرم .....می خوام بگم هر چه بزرگتر می شن مشکلاتشون دوبرابر بزرگتر می شه ....و دغدغه های ما بیشتر ...خلاصه یه روزی پشت سرتو نگاه می کنی می بینی بخاطرشون پیر و خسته شدی ...ولی برای خودت هیچ کاری نکردی ..هیچ کاری ...هی هی هی چی بگم دله منو دل منو دله من
یه روزی مثل همین امروز نه موی سپید داشتم نه غصه و دغدغه برای فردا .درست مثل امروز دخترم بی دغدغه مست جوانیم بودم و در اوج ... اما الان من می دونم که چقدر زمان زود می گذره... پس دخترا و پسرای من قدر لحظاتون رو خوب بدونید ((مادری))