چند شب پیش حالم بد بود و از کمردرد نمیتونستم راه برم شوهرم اومده خواهش میکنه ازم که واسه مادر و پدرش هم شام بذارم چون خانم خانم ها از سفر اومده خسته ست
یه نگاهش کردم که توش کلی حرف بود خودش فهمید باید بعدا باهاش جدی صحبت کنم
ولی چون بهشون گفته بود من درست میکنم ضایع ش نکردم درست کردم فرستادم
چه غدایی که صد فحش و لعن همراهش بود
بعدش کاشف به عمل اومد مادرشوهرم از شوهرم خواسته بوده که من غذا بپزم و اینم نتونسته جواب رد بده
نه اینکه شوهرم بهشون بگه که فلانی درست میکنه
مادرشوهرم سالم راست راست راه میره گردش و تفریحش به جاست اون وقت من باید با ویار و کمردرد خسته از سر کار بیام تازه واسش غذا هم بپزم
جالب اینجا بود موقعی که داشتم از پله ها میومدم بالا بهش گفتم کمردرد دارم
من که رفتم به شوهرم پشت بندش گفته به فلانی بگو میتونه برامون غذا درست کنه؟
اگه کسی نخواد خیرش بهم برسه اصراری به این قضیه ندارم و حرص خوردن فقط باعث میشه حالم بدتر شه
ولی با خودم میگم اینجور آدما شر نرسونن ، خیرشونو نخواستیم
مشکلم اینجاست که با این حالم نباید حرص بخورم بچه م اذیت میشه