الان به مادر شوهرم زنگ زدم گفت پنج شنبه میخان برن تمین(یه جای تفریحی ) ولی شوهرم بهم نگفته بود
از حرفای مادر شوهرم فهمیدم شوهرم هم خبر داشته و به من نگفته
هفته پیش هم که خونواده اش رفتن یه جای تفریحی به من نگفت
کلا به من هیچی نمیگه اعصابم رو داغون میکنه من از همه چی بیخبرم
صحبت کن باهاش ببین دلیلش چیه
مث من
به شما چه
خب به چه دردت میخوره اونوقت اخبار مادرشوهرت
بی خبری خوش خبریه عزیزم
شوهر منم لاله
کاش مشکلات من حل شه....حاضرم شوهرمم کلا بره باهاشون زندگی کنه...فقط آرامش ب زندگیم برگرده
شوهر منم اینجوریه اون وقت من همه چیو بش میگم
چون بدشونو پیشش میگی اینکار رو میکنه ول کن حوصله داری هر جا که میرن مهم نباشه برات
به نظره من چیزه مهمی نیس کجامیرن مهم اینه شوهرت کارای مربوط ب خودتونو مخفی نکنه.. وگرنه دلیلی نیس که هردفعه بیادبهت گزارش بده خانوادم رفتن فلان جا.....
شاید فراموش می کنه
من خودم بهش گفتم هیچی حرفای از مادرت رو به من نگو حتی اگه فحش بده.حرفای منم نباید بهشون بگی حتی اگه فحش دادم😁😁😁
خیلی هم خوبه اینجوری
آره خبر میبرن ولی خبر نمیارن 😐واسه ما این مدلیه
