باشوهرم رو تخت درازکشیده بودیم بیکاربودیم،حامله بودم،جوری ک شوهرم نفهمه دستمو تو دماغم بردم یچیزایی دراوردم گرد کردم بصورت هدف...شلیک....پرت کردم که ازپنجره بیوفته بیرون،یهو....😯😯😯شلپ افتاد رو لپ شوهرم😃😃😃
شوهرم:این چیه رو لپم افتاد؟من:😦 شوهرم:😮 من:😧 شوهرم:😒 من:☻