زنداداشم میگفت امروز رفتم درمونگا ی خانمه سرش گیج میرف شوهرش زیر بغلشو گرفته راه میرفته گفته عزیزم نترس عسلی شدی اینجوری شده زنداداشم میگف فک کردم میگه عصبی شده بد میگف سرم زدیم دوتامون کنار هم بودیم ب زنه گفتم عزیزم عصبی نشو .... گفته عصبی نشدم ک وقتی پریود میشم شوهرم میگه عسلی شدی 😐😐😐😐😐زنداداشم هر روز شیر موز عسل میخورد امشب میدید عق میزد 😣😫😫😫😫