توروخداااا کمکم کنید تااخر بخونید اینقدر گریه کردم دارم میمیرم😭

دوسالو نیم پیش ۱۶ سالم بود ازدواجم کرده بودم خیلی بچه و ساده بودم توی تل میرفتم توگپا میچتیدم رفیق پیدا میکردم بدون اینکه بفهمم اصلا دختره پسره عکسمو دادم یا ویس میدادم اهنگ میخوندم و شوخی میکردمو...یروز منم خاستم شماره مجازی داشته باشم ک یکیو پیداکردم منم ک بلد نبودم گفت اینجوری اونجوری کن...ک هکم کرد...همه شماره هامم دستش بود و پی ویام و عکسام و صداهام بعد نمیتونستم برم تواکانتم ک اکانت جدید ساختم بم سلام کرد و گفت یا ۲۰ تومن پول بده یا عکس..... بده تا بت پسش بدم وگرنه برات یه دردسری درس کنم ک ...من گفتم باشه باشه پول میفرستم ولی اینکارو نکن کلی قسمش دادم و یه دوهفته ای خبری نبودم اکانتمم دستش بود جرات نکرده بودم به کسی حرفی بزنم...یروز خواهرشوهرم خونمون بود اونو تو تلم سیو کرده بودم ابجی...گفت این چ پیامیه دادی گفتم چی (:/) اینو فرستاده بود بعد گفته بود توابجی فلانی هستی؟من گفتم بلاکش کن و جریانو بش گفتم ک گفت به داداشم بگو ینی شوهرم...منم شوهرم غیرتی حساس گفتم این میزنه منومیکشه عکسم واینا دستش افتاده شماره خواهرش وخاله هاشم دستشه و... شب اومد کلی باترسو لرز بش گفتم ک عصبی شد و به طرف پیام داد نمیدونم طرف این دروغارو ازکجاش دراورده بود عکسای منوفرستاده بود معلوم نیس باکی چت کرده بود و عکسای منو بش داده بود فوروارد کرده بود ک مثلا من چندتا دوست پسر داشتم... خیلی مظلومانه ب شوهرم میگفت توپسری مثل خودم داداش اینو ولش کن این دخترخرابه.. بعد دوروز شوهرم بغلم کرد و اروم بود وگفت بش فکر نکن ایناکارشونه باورنکردم..منم گفتم خداروشکر...الان به دوسالو نیم منم حاملم اومده میپرسه فلانی میشناسی گفتم نمیدونم اسماشون یادم نیست اون موقعه باکیا چت میکردم...دیدم گیر داده...تواین دوسالم هروقت گفتم اون پیامارو پاک کن نکرد..الان میگه من دوسال دنبالش بودم پیداشون کردم ونمیدونم چی...(من ویس داده بودم ولی طرف ویسامو واس شوهرم نداده بود) امروز گفت ب کی ویس دادی؟چی خوندی؟گفتم تو پی وی خودم میخوندم چطور؟؟؟اعصابش خورد بود همش پاشو تکون میداد ...گفتم فک نمیکردم بعددوسال بکشی وسط میدونی منم دل خوش ندارم اگه دلت چرکی شد چرا نگفتی بم؟گفت میخاستی چیکارکنی؟گفتم بچه نمیاوردم...دیدم بغض داره و...باش کلی حرف زدم وگریه کردم ک دوست نداشتم نمیومدم شهر غریب باوجود بی کاری و بی پولیت بات زندگی کنم و یروز قبل عروسی بحث شد مادرم میخاست منو ببره ک گفتم ن نمیام دوسش دارم...الانم اعصاب خورده بام حرف نمیزنه!ینی چیزی شده اتفاقی افتاده ینی پخش شده عکسی ویسی ازم؟حالم خیلی بده