سلام زن دایی همسرم عمل کرده قرار بود بعداز ظهر بریم خونشون همگی صبح مادر شوهرم زنگ زده فلان لباستو بپوش فلان مانتوتو بپوش.
اعصابم خراب شد....
همش دخالت میکنه...هر جا میرم برام تعیین تکلیف میکنه.همش برا لباسام دخالت میکنه...
نمیذاره اونکی دوست دارمو بپوشم.
جمعه هم خونشون بودم همش میگفت نوه م شبیه پسرم مث پسر باهوش وفلان منم بهم بر خورد.
تو دلم گفتم مگه من گیجم ک اینجوری میگه.
اعصابم خورده چیکار کنم.
چجوری جوابشو بدم. از اینکه جواب نمیدم از خودم بدم میاد.
بعدا میام خود خوری میکنم.
حالا تصمیم گرفتم نرم باهاشون مهمونی.
بعدا تنها برم .چیزی ک اونا بدشون میاد اخه نمیذارن من تنها برم خونه دایی همسرم.