دیگه اگه خونه رو پشت پدر مادرش کنه برام مهم نیست...
تموم سیزده بدر ها با اونا رفتیم تموم مسافرتها همراهمون بودن...
هیچ وقت گردشی بدون اونها نرفتیم...
اوایل داشتم روانی میشدم ولی الان میگم الکی حرص خوردم...
پدر مادرشن مگه چقدر عمر میکنن...
در ضمن برادر شوهرام هیچ وقت همراه خودشون مسافرت نمی برنشون...
امسال مادر شوهرم گفت میری برام قالی دست دوم سمساری بخری دلم براش سوخت رفتم دوتا قالی نوبخریم خریدم بردم.....زدگی آینقدر طولانی نیست که اطرافیانومن ر و عذاب بدیم...
دنیا گرده اگه من نیکی میکنم به خودم برمیگرده