چند روز پیش تولد دخترم بود از یک هفته جلو ترزنگ زدم به بابام دعوتش کردم با اینکه خواهرمم تو خونه بابام زندگی میکنه زنگ زدم اونم جداگانه به موبایل خودش دعوت کردم.اولش گفت باشه من حس کردم که نمیخواد بیاد سه روز مونده به تولد زنگ زدم بهش که ببینم چی میگه کاملا تکلیف خودمو بدونم که میاد با نه اخه داشتم واسه ۲۰ نفرتدارک میدیدم.مِن مِن کرد ولی بازم نگفت که نمیام خلاصه منم همه چیو اماده کردم از اشپزخونه تمیز کردن اشپزی میوه شستن ۳ مدل غذا درست کردن بگیر حتی توالت خودم شستم مبلارو شامپو فرش کردم جارو برقی اساسی گردگیری اساسی مرتب کردم همه چی حتی تززینم خودم انجام دادم شوهرم نبودش سرکاربود نتونست خیلی کمک کنه‌.بعدش یپبا دخملی رفتم آرایشگاه

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728

خب

عمری صبور، درد کشیدی، چه بی صدایک روز صبح زود، پریدی، چه بی صداراحت بخواب، ای گل نیلوفری، بخوابما مانده ایم و غربت بی مادری، بخواب.............. خدا همه رفتگان خاک رو بیامرزه روحشون شاد  ممنون میشم برای شادی روح مادرم صلوات بفرستید.

خلاصه از ارایشگاه برگشتم دیدم بابام تنها اومده(من مادرم فوت شده ولی پارسال تولد دخترم بودش مامانم امسال نبود😭😭😭) دیدم تنها اومده وخواهرم نیومده تقریبا ۱۰ ماهه که فوت کرده.گفتم پس فلانی کو پس . گفتش گفته نمیام حال و حوصله ندارم نمیتونم بیام جای مامانو خالی ببینم!(نکته قابل توجهش اینجاست که پارسال بهمن ماه که تازه ۳ ماه بود مادرم فوت شده بود واسه پسر ۱۰ ساله اش واونیکی شوهرخواهرم که ۵۰ سالشه با هم تولد گرفته بودن و منم دعوت نکرده بودن!!!فکر کنید مرد ۵۰ ساله کلاه بوقی گذاشته بود سرش)!!!،عکسشم دارم بخدا بخوایید میزارم براتون ببینین.بهونه کرده بودش این قضیه رو به بابامم گفته بود توام نرو واسه چی میخوای بری!!!

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730