2726
عنوان

داستان عاشقی من+خاطره زایمان

16579 بازدید | 83 پست

سلام از قبل تایپ نکردم ولی زود تایپ میکنم

دخترم هم بیدار شده میرم بقیه ش بعداً

طولانیه

چند وقته که می‌خوام خاطره زایمانم رو بنویسم تا اون لحظات زیبا و البته سخت و دردناک ثبت بشه و بعداً دختر نازم بخونه که بهترین اتفاق زندگیمه.

بعد با خودم گفتم خاطرات بارداری رو هم بنویسم.بعد گفتم خاطرات آشنایی و ازدواجم با همسر عزیزم رو هم خلاصه وار تعریف کنم.

سال 90:بعد از تلاش نه چندان سخت توی کنکور یه رتبه خیلی خوب آوردمش نهصد و خورده ای و به آرزوی همیشگیم یعنی دانشگاه تهران رسیدم.دورتن خوندن برای کنکور بیشتر خوش گذرانی با دخترعمه م و دوستامون بود.وای که چه دورانی بود....شب کنکور یادمه مامانم نبود و رفته بود سفر.خونه عموم خوابیدم اصلا استرس نداشتم.از جلسه کنکور هم اومدم بیرون انقدر خوب داده بودم همش می‌خندیدم با دوستام رفتیم بیرون و نهار خوردیم.


فروش لوازم آرایش و بهداشتی کیفیت عالی و قیمت عمده

بزار بعد که کامل شد میایم میخونیم 

شنیدم دعای نی نی سایتی ها خیلی زود میگیره. خدایا یه مشکل و گره خیلی بزرگ تو زندگیمه برطرفش کن دوستان گلم التماس دعا دارم. هرکی دعا کرد برام بهم بگه براش صلوات بفرستم 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

روز اول یونی رفتیم برای بازدید از دانشکده های مختلف و چقدر خیابون انقلاب و شلوغیاشو کتابفروشیاشو دوست داشتم.ترم دوم بخاطر دوری مسیر رفتم دنبال گرفتن خوابگاه.رپزهای فوق العاده خوب من اونجا بود و خیلی خوش می‌گذشت.البته بجز مواقع دلتنگی برای خانواده و البته بی پولی!

یه کار نیمه وقت پیدا کردم و خرج خودمو درمیاوردم.ترم بعد با لیلی یه دختر سبزه بابلی هم اتاق شدم.همکلاسی هم بودیم و واحدامونو باهم برمیداشتیم و همش با هم بودیم از خیابون کردی و کافه و گردش و کوه و درس خوندنو....همش باهم بودیم.لیلی خیلی استرسی بود ولی دختر خوبی بود مثل خیلیا تو خوابگاه کثافت کاری نداشت

فروش لوازم آرایش و بهداشتی کیفیت عالی و قیمت عمده

از بومی تا خوابگاه پیاده میومدیم بستنی می‌خوردیم .فیلم می‌دیدیم شام بیرون می‌رفتیم .ولیعصر و می‌رفتیم بالا پایین.شبا تو زمین چمن میدوییدیم بعد می‌خوابیدم ستاره ها رو نگاه میکردیم.شکست عشقی لیلی خخخخ دهنمون سرویس شد.دعواهامون.شبای امتحان .رفتیم شمال خونشون و چقدر باباش ما رو برد چرخوند.داب اسمش و کلیپهای خنده دار درست میکردیم.

سال اخر یونی بودم و همچنان شاغل که با همسرم اشنا شدم

فروش لوازم آرایش و بهداشتی کیفیت عالی و قیمت عمده

دی ماه بود.اولین بار من و دوستم با اون دوستش چهارتایی رفتیم دارآباد صبحانه خوردیم.

رضا خیلی مهربون بود.اما اصلا فکر نمی‌کردم می‌خوام باهاش بمونم چه برسه ازدواج.همش میگفتم این خیلی لاغرم به هم نمی‌خوریم خخخخخ.از هم جدا شدیم و من رفتم خوابگاه.پیاماش شروع شد و ابراز علاقه....بعد یه هفته دومین قرار رو گذاشتیم.پنج شنبه بود و به روز نه چندان سرد زمستونی

فروش لوازم آرایش و بهداشتی کیفیت عالی و قیمت عمده

پنج شنبه شرکت دو تعطیل میشد.حسابی به خودم رسیدم ارایش و لاک و ....اومد دنبالم با یه pk کرم رنگ که کلی باهاش خاطره داریم .یادمه یه شلوار کرم و پیرهن سفید تنش بود و منم یه مانتو پاییزه اجری و شال کرم و جین.تمام جزییات اون روز یادمه.بخاطر ماشینش مورب بود اما من سریع گفتم چقدر این ماشین بامزه س.نمیدونستیم کجا بریم رفتیم پارک شیان که نزدیک محل کارم بود.یه عالمه با ماشین رفتیم بالا.بوی عطرش که هنوزم تو بیمه حس خوبی بهم میداد.کلی حرف زدیم و چای خوردیم و سیگار ...

خیلی به دلم نشست.منو رسوند خونه.چون اخر هفته ها میرفتم خونه.از همون روز دیگه تنهایی جایی نرفتم فقط با خودش😐

فروش لوازم آرایش و بهداشتی کیفیت عالی و قیمت عمده

من دختری نبودم کهدائم از کسی اجازه بگیرم برای خودم حد و مرز داشتم ولی ازاد بودم.شبا دیر میرفتم خونه پوششم معمولی بود.اینکه اونشب اون همه راه منو رسوند حس خوبی داشتم ولی نمی‌دونستم میخواد ازادی هامو بگیره!

یادمه یه شب که چت میکردیم داشتم برنامه های فردامو میگفتم که کجاها باید برم و لب تابم رو ببرم سرویس و ....که یهو قاطی کرد من گرخیدم اصلا .گفتم خب بابانمیرم کوتاه اومدم که باهم بریم بهتر.اما اونشب با اوقات تلخی خوابیدم.من تا اون موقع همه جوره رو پای خودم بودم.یه بار هم تو یونی شا رژ گوشیم تموم شد و قبلش است دادم عزیزم باطری م تمومه با لیلی میرم بیرون شب زنگ میزنم.نه و ده بود رسیدم گوشیمو روشن کردم زنگ اس اما جواب نداد.

فروش لوازم آرایش و بهداشتی کیفیت عالی و قیمت عمده

خلاصه قیامتی به پاشد فرداش و اما زود اشتی کردیم البته باز من کوتاه اومدم.ازون به بعد هم همش استرس خاموش شدن گوشیمو داشتم.همیشه در دسترس بودم تا به این شکی که تو دلش بود دامن نزنم.شاید هر کس جای من بود اینهمه کوتاه نمیمومد.اما من خیلی دوسش داشتم.اخلاقای خوب زیاد داشت سوای این شک لعنتی.

همیشه اخر هفته ها باهم بودیم نیومد شرکت دنبالم و بعدش هم خونه.هر روز که می‌گذشت علاقه مون شدید تر میشد.البته قرار ازدواج هم گذاشتیم که قرار شده بود تا تموم شدن سالگرد برادرش صبر کنیم.

فروش لوازم آرایش و بهداشتی کیفیت عالی و قیمت عمده
کسی نمیخونه؟

من میخونم

بر قامت دلربای مهدی عج صلوات.کور و کَر عشقیم؛ تو کَر، من ز تو کَرتر🤕                                    تو خاک به سر هستی و من خاک به سر تر😑😒                               گویند که عشّاق جهان عقل ندارند🤪                                                یعنی تو خَری، من به مراتب ز تو خَرتر
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز