سلام از قبل تایپ نکردم ولی زود تایپ میکنم
دخترم هم بیدار شده میرم بقیه ش بعداً
طولانیه
چند وقته که میخوام خاطره زایمانم رو بنویسم تا اون لحظات زیبا و البته سخت و دردناک ثبت بشه و بعداً دختر نازم بخونه که بهترین اتفاق زندگیمه.
بعد با خودم گفتم خاطرات بارداری رو هم بنویسم.بعد گفتم خاطرات آشنایی و ازدواجم با همسر عزیزم رو هم خلاصه وار تعریف کنم.
سال 90:بعد از تلاش نه چندان سخت توی کنکور یه رتبه خیلی خوب آوردمش نهصد و خورده ای و به آرزوی همیشگیم یعنی دانشگاه تهران رسیدم.دورتن خوندن برای کنکور بیشتر خوش گذرانی با دخترعمه م و دوستامون بود.وای که چه دورانی بود....شب کنکور یادمه مامانم نبود و رفته بود سفر.خونه عموم خوابیدم اصلا استرس نداشتم.از جلسه کنکور هم اومدم بیرون انقدر خوب داده بودم همش میخندیدم با دوستام رفتیم بیرون و نهار خوردیم.