گذشت تا وارد دبیرستان شدم. از اول سرم به کار خودم بود و زیاد با کسی دوست نمیشدم توی مدرسه.مسیر خونه تا مدرسه رو باید با اتوبوس میرفتم اینم بگم که از دوم ابتدایی خودم با اتوبوس میرفتم مدرسه.
خلاصه روزا از مدرسه که تعطیل میشدم اولین نفر میزدم بیرون و با اولین اتوبوس میرسیدم خونه توی اتوبوس کم کم میدیدم که بچه های دوم و سومی چقدر با این پسرا راحتن و دارن حرف میزنن. یه چند ماهی گذشت و با یکی دوتا از بچه ها دوست شدم کم کم.دیگه با اونا میرفتم و میومدم دیرتر از مدرسه میومدم و دم ایستگاه زیاد معطل میشدیم تا برگردیم.یکی از این روزا یه پسری رو دیدم که قیافش به دلم نشست و توی اتوبوس یکم حرف زدیم و خلاصه بعد یه مدتی شمارشو بهم داد و من هرروز توی اتوبوس میدیدمش ولی زیاد حرف نمیزدیم