سلام ،من تازه اومدم این جا ،راستش یکی از دوستام گفت بیام این جا چون همه جور خانومایی باذی عالمه تجربه ها و افکار متفاوت هست اومدم که کمک بخام ازتون ...
خب من وقتی که به دنیا اومدم پدربزرگم گفته که این نوه م باید با نوه ی برادرم عروسی کنه(بطور خلاصه)
ولی الان که من ۲۰ سالمه و بزرگ شدم واقعا نمیخام این ازدواجو واقعا از اون پسره بدم میاد خیلی آدم بداخلاقیه وهنوز هیچی نشده کلی اذیتم میکنه هرچیم که به خانوادم میگم من مخالم همه سرزنشم میکنن و میگن حق مخالفت نداری ... به نظرتون باید چیکار کنم
بگو نه
نمیتونن بزور شوهرت بدن برو حتما پیش مشاور حتما برو
وا چه افکار قدیمی ای
طفلی
اصلا زیر بار نرو
چون زوری کلا اذیت میشی حالاهم ک میگی ادم نیس بدتر
فوقش کتکت میزنن. تموم میشه ولی زیر بار بری تا اخر عمر بیچاره ای
با مشاور صحبت کن که با خانوادت صحبت کنه
عزیزم زوری نیی بگو ن خودت مهمی فقط زیربار نرو
یه روانشناس هم میتونه کمکت کنه صدددصد
عشق مهمه بین دوطرف
پدربزرگت یه حرفی زده ،تو زیر بار نرو به هیچ قیمت ...به خانوادت بگو برم بعد جدا شم خوبه
تو 18سالت شده سعی کن بری دانشگاه و از پیششون بری
محکم بایست و بگو نمی خوام نمی تونن بکشنت که توی جمعی که فامیل هستن و پدربزرگت هم هست بگو نمی خوامش زور که نیست نمی خوام تمام شد و رفت زوری که نمی تونن عقدت بکنن زوری اصلا عقد جاری نمیشه شما به هم محرم نمیشید از نظر اسلامی عقد زوری تجاوز حساب میشه پس خودت محکم باش و محکم حرفت رو بزن بگو نمی خوام و تمام
با پسره حرف بزن و متقاعدش کن
مخالفت شدیدی کن
ولی بازم یزرع فکر کن شاید دوست من صلاح شما تو اینه
واقعا خانوادت راضی هستن که شما ازدواج کنی بعد با ی بپه بخوای جدا بشی ؟؟؟ یا اگر جداهم نتونستی بشی ی عمر عذاب بکشی هر بار با اون مرد میخوابی و بیدار میشی لمست میکنه حالت ازش بهم بخوره تو دلت نفرت پرورش بدی؟؟؟ با اجبار هیچکس خوشبخت نشده چون از اولش اون حس تنفر رو تو دل تو انداختن حتی اگر اون مردم مرده خوبی باشه،اینطوری خیالشون راحت تره
