سلام دوستان من با دختر خالم از بچگی با هم بزرگ شدیم و خیلی صمیمی بودیم ازم یه سال بزرگتره اما من چهارسال پیش ازدواج کردم ولی اون هنوز مجرده.
از موقعی که عروسی کردم رفتم سر زندگیم باهام رابطشو کم کرد و همش دنبال یه بهانه ای بود و قهر میکرد خیلی حساس و زود رنجه. من حتی اگه مقصر هم نبودم میرفتم از دلش در میاوردم ولی دوستیمون دیگه مثل قبل نبود همش من سراغشو میگرفتم یه طرفه. منم خسته شدم دیگه.
گفت من چون خیلی مشکلات خانوادگی دارم دیگه حوصله کسی رو ندارم بازم چیزی نگفتم 0ند بار بهش گفتم دلم برات تنگ شده بیا همو ببینیم گفت وقت ندارم خودم خبرت میکنم و هیچوقت نکرد.
چندتا پست از تولدم و شادیها تو اینستا گذاشتم برام دردسر شد اومد تو دایرکت گفت چرا منو تو شادیهات دعوت نکردی در صورتیکه تو اون جشنها فایلها بابام بودن و اگه من اونو مجردی میگفتم نمیومد اون حتی نمیومد همو ببینیم یا سراغی ازم بگیره بعد توقع داشت دعوت کنم خلاصه همه انتظارش یه طرفست.
من دلم میسوزه گاهی میگم حیف اون صمیمیت بود که اینطوری شد حرف به حرف شد و بابام خواست اشتمون بده قرار گذاشت تو پارک
بهم گفت شوهر تو دوبار منو دیده و درست باهام سلام علیک نکرده هر چی گفتم شوهر من تو این مسائل خاله زنی دخالت نمیکنه و اصلا اینطوری نیست میگفت نه بعدم گفتم بابا سلام علیک کرد دیگه مگه باید چیکار میکرد.
و سوری روی همو بوسیدیم و آشتی کردیم خلاصه
بعدم به بابام گفت من فقط به احترام شما اومدم اینجا منم گفتم منم همینطور بدش اومد گفت چرا تو رغبتی نداشتی در صورتیکه داشتم اما چون آدم خودخواهیه اینطوری گفتم و به گفتم خودخواهی بدش اومد.
به نظرتون من رفت و آمدم با همچین آدمی که فقط توقع یه طرفه داره و آنقدر حساسه چطوری باشه؟