من توی تایپیک قبلیم جریانمو تعریف کردم اما حالا به صورت خلاصه برای کسایی که نخوندن دوباره میگم.حقیقتش من حدود ۱ ماه پیش با یکی اشنا شدم و خیلی زود باهم صمیمی و مچ شدیم ادم بدی نیست و اخلاقامون هم بهم میخوره اما من چند روز پیش نشستم منطقی فکر کردم که اخر این رابطه قراره چی بشه؟ایا با این شرایط توی زندگیامون میتونیم باهم ازدواج کنیم یا نه؟که فهمیدم علیرغم اینکه واقعا بهمدیگه میخوریم اما شرایطمون طوری نیست که ازدواج کنیم...خلاصه من دیروز ازش خواستم که رابطه مون رو قطع کنیم و قراره کمتر باهم حرف بزنیم و امشب اولین شبیه که بعد این مدت باهاش حرف نزدم و خیییییلییییی دلم براش تنگ شده نمیدونم چیکار کنم توروخدا راهنمایی کنین چطور اروم شم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منطقیش اینه که باهاش کات کنم چون اگه ادامه بدم میترسم در اینده خیلی خیلی بیشتر وابسته شم ولی واااااااقعا دلم براش تنگ شده میدونم اگه بهش پیام بدم جوابمو میده و مشکلی نداره ولی قرارمون این شده کمتر حرف بزنیم نمیخوام خودمو ضعیف نشون بدم
اگه مطمئنی ب ازدواج ختم نمیشخ امشب تموم کنی بهتر از فرداست. الکی عمرتو هدر نده . به خاطر با اون بودن موقعیتهای زیادی رو از دست خواهی داد
❤الو سلام ببخشید منزل خداست؟ منم همون مزاحمی که اتفاقا آشناست*هزاربار دلم گرفته این شماره رو*ولی چرا هنوز پشت خط در انتظار یک صداست*شماکه گفتی واجبه جواب سلام هرکسی*چی شد به مارسیدبازحساب بنده هاجداست*اجازه میدی که برات یه کم دردودل کنم*آخه شنیدم که فقط اسم تو مرهم وشفاست*حتی اگه چیزی نگی کلی دلم سبک میشه*چون میدونه که میشنوی وقتی تو این حال و هواست*الو دوباره قطع و وصل سیم ها شروع شده*خرابی از دل منه یا شاید از این سیم هاست*الو منو ببخش اگه بازم مزاحمت شدم*دوباره زنگ میزنم تا خدا خداست