2733
2734

امروز رفتم خونه ی فامیل شوهر، بعد از ده سال حس کردم خیلی باهاشون حرف زدم چون اصلا جنبه ندارن، بحث جاریم بود منم ناخواسته یکم ازشون گفتم ولی الان ناراحتم چون با جاریم مشکلی ندارم، همیشه سعی میکنم خودمو ی طوری جلوه بدم انگاری ب زندگیه کسی کار ندارم ولی امشب اینطوری شد ناراحتم الان چون از قدیم میگن هر حرفی در مورد بقیه شنیدی، پشت سر خودتم بقیه ی روز میگن ،بعد مادرشوهرم ی بار تو جمع بهم پرید، حس میکنم امروز چون باهاشون یکم گرم گرفتم اینقد پررو شدن، بعد ی جریان دیگم هست دلم گرفته ازش اینکه چند روز دیگه ی امتحان سخت دارم، اصلا این روزا حس ندارم خدا چیکار کنم، با خواهرم اصلا نمیتونم درد دل کنم چون با هم مشکل داریم در واقع کسی رو ندارم این روزا 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

او شب دیگه گذشته و حرفا هم زده شده و تحت هیچ شرایطی نه تکرار میشه نه میشه درستش کرد پس اینقدر بهش فکر نکن و مواظب آینده باش

من مسائل جزئی رو نادیده میگیرم، از نظر من همه مسائل جزئی هستند. 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687