لطفاً تعریف کنیدالان تو یه تاپیکی صحبت شد یاد خاطراتم افتادم
من خودم یادمه اخرای زمانی که با همسرم دوست بودم دیگه رد داده بودم هرروز با شوهرم قرار میزاشتم حتی یه بار پدرم یه بریدگی رو دور زد و بعدش ما دور زدیم انقدر ترسیده بودم خیس عرق شده بودم
پدرم خییییلی حساس بود و اگر میفهمید زنده به گورم میکرد😁هنوزم ازم میپرسه پدردختری راستشو بگو قبل ازدواج میشناختیش؟من میگم بابا نهههههه 😂😂😂😂😂