نميدونم اين عنوان براش درسته يا نه
به هر حال ماهم انسانيم و پر از خطا
خلاصش كنم برادرشوهرم يه ساله نامزده
و پدرمادرش هم سه ماهي هست رفتن شهرستان
برادرشوهرمم گاهي ناهار شام ميومد خونمون
اواخر خيلي گوشه گير شده بود
كم حرف و كم خواب و كم خوراك
دوبارم رفت بيمارستان سرم زد و بهش گفتن غلطت خونت رفته بالا و بايد خون اهدا كني
خلاصه منم كه يه روز تنها گيرش اوردم بهش گفتم چيزي شده؟ از من كمكي برمياد ؟ از چي ناراحتي؟
بهم گفت زنداداش به دادم برس
با يه زنه دوست بودم يه مدت هفته ي پيشم رفتم خونش و .......😳😳
من قيافم عين اين شكلكه شد!
گفتم چرا اخه نامزدت به اين نازي!!
(البته نامزدش از اول تاخچه بالا گذاشت حتي يه ساعتم قبول نكرد كه بخاد مثلا با برادرشوهرم تنها باشن)
خلاصه برادرشوهرمم از فكر و خيال اينكه ايدز بگيره داشت ديوونه ميشد ميگفت بدون رعايت نكات بهداشتي بود😳 گفتم بابا ميري ازمايش ميدي خيالت راحت ميشه كه اين كارم كرد
اما باز حال روحيش بده
انگار پشيمونه كه اين گناهو انجام داد