همیشه درهر شرایطی منو مقصر میدونه.هیچوقت نمیگه حق بامنه.هیچوقت هیچجا ازم دفاع نکرده
چندوقته دنبال خونه ایم.همه چیو برای فروش گذاشتیم بلکه بتونیم یه جای بزرگ بگیریم.برادرش انقدر داره که نمیدونه چجوری خرج کنه اما یه ریال بهمون کمک نمیکنه.پول به شوهرم قرض داده بود واسه اینکه چکش برگشت نخوره.انقدررررر زنگ زده بود بهش که پولمو کی میدی شوهرم روانی شده بود و شبا تا صب بیدار بود و فکر و خیال میکرد و از نامردی داداشش میگفت
یجارو پسند کردیم خیلی خوب بود اما پولمون نمیرسید.زنش چندبار با تحقیر بهم گفت اندازه پولتون دنبال جا بگردین!فروشنده هه انقدر داره که نخواد بهتون ارزون بفروشه
من دلم بدجور گرفت.دیروز تو حیاط همه جمع بودن.من نرفتم.واقعا دلخور بودم.هم واسه غرور شوهرم هم خودم.اما یهو دیدم شوهرم رفت پیششون.من بازم نتونستم برم و تا اخر نرفتم.به شوهرم گفتم توام نرو بزار بدونن ناراحتیم.گفت لازم نکرده.چرا بدونن ناراحت شدیم.ادم باید فراموش کنه!!!
خلاصه این وسط من ادم بده و کینه ای شدم
کلا همیشه همینه.منو تو هر شرایطی تنها میزاره
ازش روز بروز متنفر تر میشم
فقط دلخوشیم دخترمه