شوهر من میشینه کلی از خوبیا خانواده مادریش و پدربزرگ مادربزگش حرف میزنه و .... یه جوری حرف میزنه هرکی نشناسه فک مسکنه اونافرشتگان زمینی ان بعدتامن میام یه چیزی بگم درمورد خانوادم اصلا محل نمیده انگار نشنیده یا انکار میکنه مثلا همین شوهرم یک بی بی داشته (مادرمادربزرگش)که خیلی بداخلاق بوده واصلا شوهرمنونمیشناخته و تو چهارسالگی شوهرم مرده
بعد شوهرم الکی میگه نههههه بی بی منو تا ۸سالگی بقل میکرد میبوسید کی گفته بی بیم بداخلاق بوده تا اینکع یکبار باباش گفت اصلا بی بی تورو نمیشناختت