اتفاق وحشتناک امروز من😣+ اسکرین

😂😂😂😂

من که پودر موبر بهم میزنم😂😂😂

عزیزم من دیگه اب دیده شدم ..پوستم عین کرگدن شده ...نصف شب با چراغ قوه  میرم روی پشت بوم کولر تعمیر میکنم 

اشنا نیستم اما از تفکرت خوشم اومد.این تاپیک رو خوندم حرص خوردم.اما یکی با تفکره من پیدا شد اخرش💖

رفتی پیِ کیییی؟؟ 

چرا انقدر ری‌اکشنت بد بوده🤦🏽‍♀️خوب طبیعتأ هیچکس از قصد این کارو نمیکنه✌🏾

جالبه چت وپت کردین معمولا زنگ می زنن داد وبیداد وهوار 

درسته ولی خب آدم اینجور مواقع اونقدر عصبانیه که واقعا باید یکی کیسه بوکسش بشه تا هم تو خالی بشی هم اون دفعه بعد بیشتر حواسش رو جمع کنه. البته از حق نگذریم همسر استارتر هم انصافا خوب برخورد کرده و با یه سیاست زیر پوستی استارتر رو آروم تر کرده اونجا که تو اسمسش میگه خدا رو شکر که تو زرنگ بودی و درو باز کردی. 

اوپن فمیلی به شما میگن😄

استارتر چقدر شوهرت شبیه شوهر منه 

حتی مدل اس دادناش 

نکنه یکی باشن 😱

اوف چه محتاط

اوه هوو ها هم دیگر و پیدا کردن بسلامتی😲

استارتر هم شاید حق داره نمیدونم  واقعا ..اما من با اینکه شاید ستم خیلی زیاد  هم نباشه اما به واسطه تنهازندگی کردنم سختی های زیادی کشیدم ..مامانم بهترینه ها اما میگه باید یاد بگیری مشکلاتت رو خودت حل کنی ...بهش که زنگ زدم گفت الان به من زنگ زدی که چی بشه؟از راه دور من چه کاری از دستم برمیاد جز اینکه غصه بخورم ؟!!

خودت تنهایی حلش کن 😐😐

دیگه یاد گرفتم ..گمونم زیادی زمخت شدم 😐

وای خیلی بده 

خانما کلا کلید  رو هم هیچ وقت رو در نذارید

من یه تجربه خیلی تلخ دارم با اجازه استارتر میگم که برای بقیه پیش نیاد 

من پسرم یک سال و نیمه بود ،مامانم اینا مسافرت رفته بودن رفتم خونشون سر بزنم پسرم رفت تو اتاق برادرم و برای خودش می چرخید یک لحظه در اتاق رو بست تا من اومدم بهش بگم دستت لای در نمونه دیدم صدای تق چرخش کلید و قفل شدن در اومد حالا نگو دسته کلید برادرم پشت در روی قفل بود این آویز کلید  رو کشیده بود و چون حلقه دسته کلید روی کلید افتاده بوده در قفل شد 

وای نمیدونی من چی کشیدم 

پسرم اول نمی ترسید من هم سعی میکردم آروم بهش بگم که کلید رو بچرخونه اما خوب قدش نمی رسید که اون موقع آویز رو کشیده بود اما نمی تونست که الان بچرخونه

کم کم متوجه شد و شروع به گریه کرد 

زنگ زدم همسرم ببینم کجاست گفت سر خیابونم دارم میام منم ترسیدم تند بیاد و نگفتم چی شده اما خودم داشتم میمردم دیگه داشتم زنگ میزدم آتش نشانی که همسرم اومد و دید هیچ کاری نمیشه کرد باید صبر میکردیم تا نیرو های امداد بیان 

حالا پسرم از بس گریه کرده بود همش بابا میآورم و من فقط می ترسیدم که توی این حالت بپره تو کلوش و خدای نکرده خفه بشه و ما هیچ کاری نتونیم بکنیم

من این طرف گریه اون اون طرف در 

یعنی الان که دارم می نویسم دارم اشک می ریزم بعد 8 سال 

آتش نشانی که اومد گفت نورگیری چیزی داره گفتیم بله و چون طبقه آخرم بودم یکی شون با همسرم رفت بالای پشت بوم 

اون یکی هم به قفل در ور میرفت که گفت چون کلید پشتشه هیچ کاری نمیشه کرد تون وسط گریه ها و حال پسرم رو هم میدید تا همکارش اومد پایین گفت نمیشه صبر کرد و تا از نورگیر بریم زمان میبره بچه تلف میشه 

اجازه از همسرم گرفت که قفل در رو بشکنن

شوهر من گفت چاره ای نیست

دیگه دستگاه انداخت لای در تا قفل و کمی از در شکست و در رو باز کردیم 

صحنه خیلی بدی بود پسرم روی سرامیک ها استفراغ کرده بود و چون سر شده بود همش خورده بود زمین و خیلی بگم اذیت شده بود 

یادش میافتم حالم بد میشه 

دیگه از اون روز به بعد چه خونه خودمون و چه مادر و پدر هامون هیچ دری روش کلید نیست

شما ها مواظب باشید یک وقت یه همچین بلایی سرتون نیاد 

بچه سه ماهه که خسته است و خوابش میاد, جای خوابش هم نیست با شیر و بی شیر آروم نمیشه وقتی عادت به خواب تو بغل و روی پا نداره. 

اصلا هم لوس نیست این شرایط استیصال

احتمالا روح یا ج ن بوده

عزیزم پیامارو بخونی مص اینکه بعد پیام هی زنگ زده استارتر هی رد میداده ک گف چرا هی زنگ میزنی مگه حرفی هم داری