منکه ازاول انقدر بد نبودم
سه سال ازعمرمو به پاش گذاشتم و تا سرحد مرگ دوسش داشتم
کادکهای گرون سوپرایزای فراووون هرجا بادوستاش میخواست میرفت براش هرچی دوس داشت میپختم(عقدیم)بخاطرش چادرمیپوشیدم ارایش نمیکردم به مامان باباش کوپک ترین توهینی نکردم
اما اون درمقابل گیرالکی میداد گاهی کتک میزد سادیسم داشت و هرجوردلش میخواست اذیتم میکرد یه بار یک کادو نخرید یکبار زودترنیومدم پیشم یه بار نگف بلندشو بریم بیرون
و همیشم ناراضی بود
اما حالا من عوض شدم حالا تهدیدش کردم به طلاق حالانمیزارم بهم تو بگه
حالا دیگه فکر جیبش نیستم حالا دیگه تورابطه نمیزارم اذیتم کنه واگه دردی حس کنم دنیارو رو سرش اوار میکنم
ولی انگار الان که بد شدم خیلی عزیز شدم خیلب ازم تشکر میکنه حالا که چادرنمیپوشم شلوارم قد نود شوه وقتی شلواربلند میپوشم برام کادومیخره 😏
انگار خوب بودن زیادی ادمارو عوضی میکنه