خونم خیلی کوچیکه با دو سه ساعت وقت گذاشتن کاملا مرتبه اما همین دوساعت وقت متوالی رو ندارم.مامانم هم گاهی میاد کمکم میکنه خونه رو مرتب میکنه ولی فورا در عرض دوساعت همونجوری ریخت و پاش میشه از دست دخترم
یه بار که چای و شامش رو خورد در آرامش کامل بهش بگو از حرفات ناراحت میشم ، ناراحتی رو به بچه ها و زندگی انتقال میدم و اگه زندگیمونو دوست داری سعی کن آرامش بدی بهم ، مستقیم خواسته ت رو بگو ، چندبار هم بگو که ملکه ی ذهنش بشه ، خواست اوج بگیره با تیر بزن تو پرش😂😉 رسید خونه جارو و تی بده دستش
منم امشب زد به سرم که نرم عروسی برادرزادش از بس حرص خوردم. گاهی اوقات حق میدم بهش که شاید نتونم توو لحظه تصمیم بگیرم کدوم کار اولویت داره اونو اول انجام بدم اما این حقو نداره اینجوری اعصابمو به هم بربزه با قیافه گرفتناش.
من یه استادی داشتم ک از قول دوست روانشناسش میگفت وقتی عصبانی شدی ولی میخوای کنترلش کنی اگه تونستی ک هیچ وگرنه باید ی تنبیه کوچیک برا خودت در نظر بگیری.مثلا شمردن تا ی عددی.. یه جور تمرین برای بدست اوردن مهارت کنترل خشمه
همین استاد ما واققعععا ارامشش مثال زدنی بود
من فکر میکنم نیاز داری که بابت مراقبت از بچه ها ازت تشکر کنه ،،،بابت اینکه کم خواب شدی ،،،بابت اینکه کمتر میتونی به خودت برسی ،،،اره بنظرم هستن ادمایی که به کاراشون میرسن اما اون ها یه همسر دارن که قطعا کمک حالشون هست حتی اگرم نباشه حداقل شرایط درک میکنه و همسرش تو این حال تنها نمیزاره و توجه میکنه چقدر زحمت می کشه این زن و دیده میشه ،،،کارهاش کم شمرده نمیشه
استارتر جان متنی که نوشتی رو بنویس روی کاغذ به عنوان نامه به همسرت بده....بذار توی کیفش
البته میتونی یه کوچولو قشنگتر بنویسی و حرفای جدایی و ...ننویسی
ای بابا خیلی سخته. اره منم میدونم دیگه برام حال و حوصله ای نمیمونه. اگه شوهرم یه کم کمتر غر بزنه و ایراد بگیره. بقیه چیزا رو میشه تحمل کرد. من این روزا بشدت حسرت میخورم راجع به ساده بودنم و برخورد م با خانواده شوهرم. خیلی مصکلات داریم توو زندگی که اونا هیچی نمیفهمن. بخاطر خودخواهی و طمع خانوادش ما مستاجریم و بازم باید ازین خونه بلند شیم بماند که مشکلات مالی زبادی داریم و.... همه اینا دغدغه ست برام حالا ایراد گیری های آقا هم روش.
همیشه میگم خودشم میدونه اینجوری خیلی مهربونه ها. سعی میکنه همیشه از دلم دربیاره بعدش. کلا مرد اروم و خونسرد و مهربونیه اما این ایراد گیری وغر زدنش اتیییییییششششششممممم میزنه. گاهی میگم بخوره توو سرش همه مهربونی و محبتش گاهی چندشم میشه بهم دست میزنه انفد بهم فشار میاد زمانی که با حرفاش حرصم میده
خیلی خیلی خیلی نیاز دارم به اینایی که گفتی. این روز حس میکنم خیلی شکسته شدم. هرروز بهش میگم امروز میخوام برم باشگاه با کمال میل میگه برو. میگم میخوام برم پیاده روی میگه برو. همیشه میگه من بچه هارو نگه میدارم تو با خیال راحت برو. اما نمیدونم چرا هربار خواستم برم همش عجله داشتم زودتر برگردم که باز اون به کارش برسه. همیشه کاری داره که با کار من تداخل داره اما میگه بخاطر تو دیرتر میرم. حتی وقتی اینجوری هم میگه حس میکنم یه منتی داره میذاره سرم. دیگه از خودم داره بدم میاد ازبس ضعیف شدم و وابسته به دیگران. من خیلی مستقل بودم اما این دوتا بچه فلجم کردن
خیلی از همتون ممنونم که با حرفاتون ارومم میکنین. خوشحالم حرفامو اینجا زدم یه کمی سبک تر شدم. دختر کوچولو م تازه خوابش عمیق شد منم از فرصت استفاده کنم بخوابم تا دوباره بیدار نشدن جفتشون. فردا میخونم نظراتتونو توروخدا بازم راهنماییم کنین چجوری کنترل کنم خودمو
عزیز دلم یکم از خودت دور شدی ،،،این شرایط برای بیشتر مامانای خوشگل مثل شما پیش میاد ،،،بنظر من اول اینو بدون از هر لحظه میشه دوباره شروع کرد نگران نباش ،،،هر چند بار که نیاز باشه میتونی دوباره تکرار کنی که زمان بندی درست از آب در بیاد ،،،بعد اینکه سعی کن یسری مسئولیت هارو که همسر عزیزت ازش بر میاد و از اون کارا متنفر نیس یواش یواش بهش واگذار کن و بگو من این تایم خاص میخوام به خودم برسم به بدنم توجه کنم ،،،هرچند اگه اونکارو نصفه نیمه انجام داد بزار انجام بده،،،یه زن خوش اخلاق و با حوصله قطعا هم مادر مهربون تری هم همسر بهتری ،،،موفق میشه هرروز یه قدم کوچیک برای خودت بردار ،،،تو از پسش برمیای ،،،
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
